خبرگزاری مهر، یادداشت مهمان-محمد محسن راحمی، روزنامه نگار، هر چند میتوان تبار «جریان تغییر هویت» در ایران را به برخی چهرههای دوره قاجار اعم از دلالان امتیازات سیاسی و اقتصادی به استعمار در قراردادهایی مثل رویتر، دارسی، گلستان، ترکمانچای، تنباکو و … برگرداند اما در مقطع مشروطه بود که حرکت تغییر هویت ایرانی اسلامی در قالب «روشنفکری یا منورالفکری» تبدیل به یک جریان منسجم شد.
اصلاح تحمیلی ژنتیک هویتی
جریان روشنفکری در دوران مشروطه پاسخ به چرایی عقبماندگی را به طرز سادهانگارانهای طرح کرد و به آن جواب داد. روشنفکران مشروطه، «هویت ایرانی» را علت اصلی مترقی نشدن ما معرفی کردند. آنها معتقد بودند که راه حل در «اصلاح ژنتیک هویتی» با دستکاری و تغییر ماهیت آن است! از این رو بود که چهرههای اصلی این جریان و تئوریسینهای نسلهای بعدی، نه تنها به جان عناصر هویتی اسلامی افتادند، بلکه مؤلفههای ملی هویت ایرانی هم از دست آنان در امان نماند.
از تغییر زبان فارسی تا کشف حجاب
تغییر الفبا، خط و زبان فارسی در کنار ترویج نوعی سکولاریسم و ضدیت پنهان و آشکار با اسلام، بخش مهمی از این پروژه بود که در ادامه به کشف حجاب زنان و تغییر پوشش مردان، ممنوعیت عزاداری و تغییر تقویم هم کشیده شد. نسل اول جریان روشنفکری در دوره مشروطه با نقشآفرینی افرادی چون آخوندزاده، مستشارالدوله، ملکمخان، طالبوف و دیگران، «تحقیر عزت» و «تغییر هویت دینی و ملی» را به طور همزمان دنبال میکرد. پروژهای که در نسل دوم با عاملیت افرادی چون فروغی، کسروی، تقیزاده، پیرنیا و دیگران در دوران پهلوی اول و دوم پیگیری شد.
پروژهای که به اسم ترقی و پیشرفت، ایران را به سوی یک «برزخ هویتی» سوق میداد و موجبات یک انقطاع بزرگ تاریخی و فرهنگی را در کشور فراهم کرد.
پروژه تغییر بر بال دینستیزی و ناسیونالیسم
روشنفکری در فضای پس از انقلاب اسلامی هم همان مسیر پیش از انقلاب را پیمود. پروژه تغییر هویت دینی و ملی از مشروطه تا دوران پهلوی، ترکیبی از دو گفتار اصلی «دینستیزی» و «ناسیونالیسم» را دربرمیگرفت. این دو، مشخصاً رونوشت از طرحی بود که در جریان رنسانس در غرب اتفاق افتاده بود. ترکییب پروتستانتیسم و ناسیونالیسم، ترکیبی برنده بود که امپراتوری مسیحی را شکست داد و عصر دولت-ملتهای سکولار را با خاتمه دادن به حکومت پاپ، آغاز کرد.
تطور منوالفکری به روشنفکری دینی
جریان روشنفکری در داخل هم از ابتدا در گفتار و کلمات پدران بنیانگذار خود در مشروطه، به دنبال تقلید از این مدل و پیاده کردن آن در ایران بود. این مسیر در بعد از دوران دفاع مقدس و از اواخر دهه ۶۰ مجدداً در قالب پروژه «روشنفکری دینی» با محوریت «عبدالکریم سروش» بازسازی شد و در مقطع دوم خرداد به اوج خودش رسید.
تظاهرات علیه خدا با قبض و بسط تئوریک شریعت
جریان تغییر هویت دینی و ملی در دهه ۷۰، باز هم مثل دوران پیش از انقلاب، ترکیبی از دانشگاهیان، روزنامهنگاران، داستاننویسان، شعرا و حتی حوزویون را در بر میگرفت و در قالب طرحی سیاسی توسط سیاستمداران، به دنبال پیش بردن پروژه خود بود. «قبض و بسط تئوریک شریعت»، امکانِ تظاهرات علیه خدا، استیضاح امام حسین (ع) و مبارزه با احکام اسلامی از جمله قصاص را فراهم کرده بود و حوزه عمومی، فضای آکادمیک و روزنامههای زنجیرهای را درنوردیده بود.
بازسازی با طباطبایی به جای سروش
با رادیکال شدن گفتار روشنفکری، این جریان در پای صندوقهای رأی در سال ۸۸ شکست سختی خورد. پس از آن برای تسخیر قدرت به خیابان لشگرکشی کرد اما در ۹ دی، با حضور مردم، بساطش جمع شد. جریان روشنفکری پس از شکست در کف خیابان و فروپاشی اتاق فکر جنبش سبز، به تجدید نظر در گفتار خود پرداخت. و این بار با گفتار ناسیونالیسم به محوریت چهرهی دیگر خود یعنی سیدجواد طباطبایی که سالها زیر سایهی سلطهی فکری عبدالکریم سروش بود، اقدام به بازسازی و بازیابی خود کرد.
خواب آشفتهی انقلاب ملی
طباطبایی به سرعت به چهره اصلی جریان روشنفکری تبدیل شد و گفتار اقتصادی طرفداران بازار آزاد به محوریت موسی غنینژاد هم به آن ضمیمه شد. ترکیبی از ناسیونالیسم و اقتصاد بازار، معجونی بود که تصور میشد این بار کار را تمام خواهد کرد. اما با بیوفایی آمریکا به پروژه برجام و شکست این طرح سیاسی، فاتحه رؤیای بازار آزاد هم در آبان ۹۸ خوانده شد. تنگ شدن عرصه بر گفتار روشنفکری آن را به سمت رادیکالیسم سوق داد و در پاییز ۱۴۰۱، «سلطنتطلبیِ رادیکال» به جای «ناسیونالیسمِ محافظهکار» نشست. اما رؤیای «انقلاب ملی در دل انقلاب اسلامی» به عمر تئوریسین آن یعنی جواد طباطبایی، قد نداد.