خبرگزاری مهر، یادداشت مهمان_ محمد رحمانی، پژوهشگر حوزه سیاستگذاری فرهنگی و تربیتی: در بسیاری از ارزیابیهای امروزین، جوامع توسعهیافته بهعنوان الگوهای موفق اخلاق عمومی معرفی میشوند؛ جوامعی که در آنها نظم اجتماعی، احترام به قانون، مسئولیتپذیری، حقوق شهروندی، صداقت نهادی و مشارکت جمعی بهخوبی نهادینه شده است. اما از منظر یک سیاستگذار تربیتی آشنا با حکمت متعالیه، پرسش بنیادین این است که آیا این مظاهرِ بهظاهر اخلاقی، حقیقتاً واجد ارزش اخلاقی هستند یا نه؟ و اگر نه، چرا چنین رفتارهایی اگر کارآمد و زیبا باشند در دستگاه ملاصدرا از مرتبه اخلاق حقیقی برخوردار نمیشوند و منجر به سعه و اشتداد وجودی انسان نمیگردند؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بازگشت به یک اصل اساسی در اندیشه صدرایی است، اخلاق امری رفتاری، قراردادی یا اجتماعی نیست، بلکه حقیقتی وجودی است که ارزش خود را از اثر تکوینیاش بر جوهر نفس انسان میگیرد. اخلاق در حکمت متعالیه زمانی معنا دارد که فعل انسان، او را در مسیر قرب به حقیقت مطلق قرار دهد و مرتبه وجودی او را شدیدتر کند. هر فعلی که به این غایت منتهی نشود، اگر مطابق قانون، پسند عرف، یا مطلوب جامعه باشد تنها صورتی اخلاقنما است، نه اخلاق حقیقی.
پایهی این نگاه در این گزاره قرار دارد که خیر، حقیقتاً همان وجود است و کاملترین خیر، همان وجود مطلق است. بنابراین فعل اخلاقی تنها هنگامی ارزشمند است که انسان را از مرتبهای ضعیفتر به مرتبهای قویتر از وجود منتقل کند، و این انتقال تنها با نیت و جهتگیری الهی امکانپذیر میشود؛ زیرا جهت الهی همان جهت تقرّب به وجود مطلق است. در مقابل، فعلی که برای سود شخصی، رفاه اجتماعی، نظم عمومی یا حتی نوعدوستی سکولار انجام میشود، هرچند از منظر اجتماعی یا انسانی قابل تحسین باشد، از منظر صدرایی فاقد اثر وجودی است؛ زیرا نه ریشه در معرفت الهی دارد، نه از ملکه فضیلت برمیخیزد، و نه جهت وجودی انسان را به سوی کمال حقیقی سوق میدهد. چنین فعلی، به تعبیر ملاصدرا، «صورتی بدون حقیقت» است؛ حرکتی که در سطح رفتار رخ میدهد اما در عمق وجود انسان تغییری ایجاد نمیکند.
از این منظر، بسیاری از مظاهر اخلاق در جوامع توسعهیافته اگر منجر به نظم، رفاه و عدالت نسبی شوند فاقد ارزش اخلاقی حقیقیاند. رعایت قانون از ترس جریمه، احترام به حقوق دیگران از سر الزام اجتماعی، کمکهای مدنی به قصد احساس خوب یا حفظ هویت شهروندی، و حتی مشارکتهای داوطلبانه در امور خیریه بدون نیت الهی، هیچیک موجب اشتداد وجودی نمیشوند. آنها رفتارهای خوب هستند، اما اخلاق نیستند؛ زیرا اخلاق تنها در جایی شکل میگیرد که فعل، انسان را از مرتبه طبیعی خود به مرتبهای بالاتر از وجود برساند. اخلاق مدرن، هرچند برای کارآمدی جامعه ضروری است، نهایتاً بیرون از افق وجودی انسان میماند و با درون او کاری نمیکند. چنین اخلاقی، اخلاق «رفتار» است، نه اخلاق «شدن». و اخلاقی که به «شدن» نینجامد، از منظر صدرایی اخلاق نیست.
خطر بزرگ این وضعیت در حوزه تربیت آشکار میشود. وقتی ظواهر اخلاقی جایگزین حقیقت اخلاق شوند، نظام تربیتی بهجای آنکه انسان را به کمال سوق دهد، او را صرفاً برای سازگاری با ساختارهای اجتماعی آماده میکند. در چنین وضعی، عدالت، مسئولیتپذیری، احترام، نوعدوستی و نظم به مهارت بدل میشوند، نه به فضیلت؛ به روش، نه به مقام وجودی. نتیجه آن است که تربیت، انسان میسازد اما نه انسانِ عارف، نه انسانِ حکیم، نه انسانِ بالغ وجودی؛ بلکه انسانی کارآمد، منضبط و قابلپیشبینی برای ساختارهای جامعه. این همان جایی است که اخلاق سکولار، هرچند در اداره جامعه موفق است، اما در ساختن انسان شکست میخورد.
از منظر صدرایی، تربیت اخلاقی باید انسان را به نقطهای برساند که فعل او نه از روی عادت، نه از روی ترس و قانون، و نه برای سود و لذت، بلکه از سر معرفت، عشق و جهتگیری وجودی انجام شود. چنین فعلی است که او را شدیدتر، نورانیتر و کاملتر میکند. بنابراین، سیاستگذاری تربیتی نمیتواند به ظواهر اخلاقی بهمثابه شاخص رشد اخلاقی تکیه کند؛ بلکه باید در پی آن باشد که انسان را به سرچشمهای برساند که رفتار او را بهطور تکوینی متحوّل کند. سیاست اخلاقیای که به این مبانی توجه نداشته باشد اگر به نظم، عدالت یا رفاه بینجامد در نهایت به تربیت وجودی انسان کمکی نخواهد کرد و تنها بدنه اجتماعی را سامان خواهد داد، نه روح جامعه را.