Skip to content Skip to sidebar Skip to footer

فلسفه ایرانی و چالش تکنولوژی و هوش مصنوعی؛ تکنولوژی «مدرن» خنثی نیست

فلسفه ایرانی و چالش تکنولوژی و هوش مصنوعی؛ تکنولوژی «مدرن» خنثی نیست

به گزارش خبرنگار مهر، فلسفه اسلامی، به عنوان یکی از غنی‌ترین سنت‌های فکری جهان، در دوران معاصر با مجموعه‌ای از چالش‌های بنیادین و بی‌سابقه روبرو شده است. این چالش‌ها نه تنها از سوی جریان‌های فکری رقیب در غرب مانند پوزیتیویسم و پست‌مدرنیسم نشأت می‌گیرند، بلکه شامل نقدهای درونی از سوی جریان‌های سنت‌گرا و همچنین مسائل برآمده از پیشرفت‌های تکنولوژیک مانند هوش مصنوعی نیز می‌شوند.

چالش‌های معرفت‌شناختی؛ از پوزیتیویسم تا پست‌مدرنیسم

یکی از نخستین و جدی‌ترین چالش‌هایی که فلسفه اسلامی در مواجهه با جهان مدرن با آن روبرو شده است، چالش اعتبارسنجی گزاره‌های فلسفی است.پوزیتیویسم منطقی با تکیه افراطی بر «تجربه حسی» به عنوان تنها منبع معتبر شناخت، اساس فلسفه سنتی و مابعدالطبیعه را زیر سوال می‌برد. از این منظر، مفاهیم کلیدی فلسفه اسلامی همچون «جوهر»، «عرض»، «وجود مجرد» و «نفس»، چون تن به آزمون تجربی نمی‌دهند، نه تنها غلط، بلکه «بی‌معنا» تلقی می‌شوند. این رویکرد، فلسفه اسلامی را که ماهیتی عقل‌گرا و برهانی دارد، به چالش می‌کشد و آن را متهم به کلی‌گویی‌های بی‌پایه می‌کند. پاسخ فلسفه اسلامی به این چالش، دفاع از «عقلانیت برهانی» و نشان دادن محدودیت‌های روش تجربی در تبیین تمامیت هستی است، اما این تقابل همچنان یکی از نقاط اصلی اصطکاک میان تفکر اسلامی و علم‌زدگی مدرن است.

چالش دیگر که در مقالات علمی به آن پرداخته شده، مسئله «شکاکیت و نسبیت‌گرایی» است. برخلاف پوزیتیویسم که ادعای رسیدن به حقیقت علمی را داشت، پست‌مدرنیسم اساساً امکان رسیدن به «حقیقت مطلق» و «یقین» را انکار می‌کند. فلسفه اسلامی که بر پایه «مبناگرایی» (Foundationalism) و امکان دستیابی به یقین استوار است، در برابر این جریان که همه چیز را «گفتمان»، «روایت» و «برساخته‌های اجتماعی» می‌داند، دچار چالشی عمیق می‌شود. نسبیت‌گرایان معاصر، یقین‌طلبی فلاسفه مسلمان را ناشی از عدم درک پیچیدگی‌های زبانی و تاریخی می‌دانند. این چالش، فیلسوف مسلمان را وامی‌دارد تا نه تنها از محتوای فلسفه خود، بلکه از «امکان شناخت» و «واقع‌نمایی علم» دفاع کند.

چالش‌ها تکنولوژیک

در دوران متاخر، چالش‌های فلسفی از حوزه نظریات انتزاعی به حوزه واقعیات ملموس و تکنولوژیک کشیده شده‌اند. دکتر رضا داوری اردکانی در سخنرانی اخیر خود پیرامون هوش مصنوعی، دریچه‌ای متفاوت به این بحث می‌گشاید. او با عبور از نگاه ساده‌انگارانه که تکنولوژی را صرفاً ابزاری در خدمت انسان می‌داند، بر ماهیت «تکنیک» در جهان مدرن تاکید می‌کند.

بر اساس دیدگاه داوری اردکانی، تکنیک در جهان مدرن صرفاً «صنعت» یا ابزار رفع نیاز نیست، بلکه نوعی «نحوه وجود» و «انکشاف» است که بر بشر مسلط شده است. بشر مدرن تصور می‌کند که تکنولوژی را در اختیار دارد، اما در واقع این تکنولوژی است که نیازهای خود را به بشر تحمیل می‌کند. این دیدگاه هایدگری، هشداری به فلسفه اسلامی است که تکنولوژی مدرن خنثی نیست.

برخی از فیلسوفان معاصر ایرانی هوش مصنوعی را ماشینی عظیم از اطلاعات می‌داند که فاقد «خرد» (Wisdom) است. آنها می‌گویند هوش مصنوعی، علی‌رغم قدرت محاسباتی خیره‌کننده، در بند «خوب و بد» یا «زشت و زیبا» نیست و فاقد «عقل عملی» است. چالش فلسفی در اینجا، تقابل میان «اطلاعات» (Data) و «حکمت» (Hikmah) است. هوش مصنوعی می‌تواند محاسبه کند، اما نمی‌تواند «بفهمد» یا اخلاقاً «ترجیح» دهد. خطر اصلی آنجا نهفته است که انسان مسحور این قدرت ویرانگر شود و جایگاه «انسان خردمند» را به «ماشین محاسبه‌گر» واگذار کند. این مسئله برای فلسفه اسلامی که انسان را «خلیفه‌الله» و دارای کرامت وجودی می‌داند، چالشی هستی‌شناختی و انسان‌شناختی است. آیا در جهانی که تکنیک بر آن سیطره دارد، جایی برای اختیار و معنویت انسان باقی می‌ماند؟

چالش‌های درونی رکود

نیاز به توسعه علاوه بر چالش‌های بیرونی، فلسفه اسلامی با موانع و نقدهای درونی نیز دست و پنجه نرم می‌کند.گروهی از اخباریون، محدثان، متکلمان و صوفیان، فلسفه را رقیبی برای دین می‌پندارند. آن‌ها با استناد به تعارضات ظاهری میان برخی آرا فلاسفه (مانند قدم عالم یا وحدت وجود) با ظواهر دینی، فلسفه را طرد می‌کنند. این چالش تاریخی، انرژی زیادی از فلاسفه مسلمان می‌گیرد و آن‌ها را دائماً در موضع دفاعی برای اثبات سازگاری «عقل و دین» قرار می‌دهد.

یکی از مهم‌ترین نقدها، «محدود ماندن فلسفه اسلامی به هستی‌شناسی (فلسفه اولی)» است. در حالی که فلسفه در غرب به شاخه‌های متعددی همچون فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه علم و فلسفه دین منشعب شده است، فلسفه اسلامی عمدتاً در مباحث انتزاعی وجودشناسی متوقف مانده است. فیلسوفان مسلمان کمتر به امتداد اجتماعی و سیاسی اندیشه خود پرداخته‌اند.

این خلاء باعث شده است که در مواجهه با نیازهای تمدنی معاصر و نظام‌سازی برای جامعه اسلامی، فلسفه سنتی نتواند به سرعت پاسخگو باشد. عدم ارتباط تاریخی با تحولات فلسفی جهان (به‌ویژه پس از ملاصدرا تا دوران اخیر) باعث شده است که فلسفه اسلامی از پرسش‌های نوینی که در جهان طرح شده، بی‌خبر بماند.

نیازهای معاصر و راهکارهای برون‌رفت

با توجه به چالش‌های فوق، اندیشمندان راه‌حل‌هایی را برای پویایی مجدد فلسفه اسلامی پیشنهاد می‌کنند.

۱. گذار از هستی‌شناسی به فلسفه‌های مضاف: فلسفه اسلامی برای آنکه بتواند در «تمدن‌سازی» نقش ایفا کند، باید از دایره تنگ مباحث انتزاعی خارج شده و به حوزه‌های «فلسفه اجتماعی»، «فلسفه سیاسی» و «تعلیم و تربیت» وارد شود. انقلاب اسلامی ایران بستری را فراهم کرده است که نیاز به این نوع از عقلانیت کاربردی بیش از پیش احساس می‌شود. فیلسوفان باید بتوانند مبانی نظریِ حکمرانی، اقتصاد و حقوق را بر اساس حکمت اسلامی تبیین کنند.

۲. بازسازی زبانی و گفتگو: یکی دیگر از نیازهای حیاتی، «ترجمه فرهنگی» فلسفه اسلامی است. زبان سنتی و اصطلاحات فنی فلسفه کلاسیک برای مخاطب امروزی (حتی دانشجویان داخلی) دیریاب و نامأنوس است. بازآفرینی این میراث در قالبی نو و برقراری دیالوگ با فلسفه‌های غربی، شرط بقای این سنت است.

۳. مواجهه نقادانه و فعال: در برابر جریان‌هایی مانند پست‌مدرنیسم و تکنولوژی مدرن، رویکرد انفعالی چه شیفتگی و چه طرد کامل راهگشا نیست. فلسفه اسلامی باید با اعتماد به نفس، وارد میدان نقد شود. در بحث هوش مصنوعی، فیلسوف مسلمان باید مرزهای میان «محاسبه» و «تفکر» را روشن کند و خطرات انسانی‌زدایی از جهان را گوشزد نماید. در بحث معرفت‌شناسی، باید نشان دهد که نسبیت‌گرایی مطلق، خودویرانگر است و راهی به سوی حقیقت وجود دارد.

فلسفه اسلامی در دوران معاصر در چهارراهی حساس قرار گرفته است. از یک سو با هجمه مکاتب غربی که مبانی متافیزیکی آن را هدف گرفته‌اند روبروست، و از سوی دیگر با غول تکنولوژی که ماهیت انسان و جهان را دگرگون می‌سازد. در درون نیز با ضرورت پوست‌اندازی و خروج از انزوا مواجه است. راه برون‌رفت از این وضعیت، نه بازگشت متعصبانه به گذشته است و نه تسلیم محض در برابر تجدد؛ بلکه «اجتهاد فلسفی» در اصول برای پاسخگویی به فروع جدید است. فلسفه ایرانی و اسلامی تنها زمانی می‌تواند مدعی تمدن‌سازی باشد که بتواند برای انسان سرگشته معاصر، معنایی فراتر از لذت و تکنیک، و نظمی اجتماعی مبتنی بر عدالت و عقلانیت ارائه دهد. این مهم نیازمند شجاعت فیلسوفان برای مواجهه با پرسش‌های سخت و حضور در میدان‌های واقعی زندگی و سیاست است.

Leave a comment

0.0/5