Skip to content Skip to footer

از «نواختن تار» تا تشریح مباحث عمیق فقه و فلسفه؛ راز تحول جهانگیرخان

به گزارش خبرنگار مهر، بیست و چهارم شهریورماه سالروز درگذشت عالمی وارسته و عارفی کامل است که در هنر و نوازندگی تار و فلسفه و فقه استادی تمام عیار بود؛ آیت الله حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایی.

جهانگیرخان قشقایی از نسل مردانی صاحب کمال بود. پدر ایشان، محمدخان قشقایی، از خان‌های مقتدر، یکی از تیره‌های ایل بزرگ قشقایی بود. این ریشه‌های ایلیاتی نه تنها به ایشان صلابت و منشی مستقل بخشیده بود، بلکه در شکل‌گیری شخصیت و حتی حفظ پوشش سنتی ایشان تا پایان عمر نیز تأثیرگذار بود. مادر گرامی ایشان نیز از خانزادگان سمیرم اصفهان بودند و اصالتاً به دهاقان تعلق داشتند؛ همین انتساب مادری سبب شد که مردم اصفهان ایشان را به نام دهاقانی بشناسند و به او افتخار کنند. 

جهانگیرخان در سال ۱۲۴۳ ق در دهاقان چشم به جهان گشودند. دوران کودکی و جوانی ایشان، برخلاف بسیاری از علمای هم‌عصرشان، نه در مدارس و مکتب‌خانه‌ها، بلکه در دشت‌ها و میان عشایر سپری شد. ایشان تا حدود چهل سالگی، همچون پدرشان، به زندگی عشایری، دامداری و کشاورزی مشغول بودند. این شیوه زندگی، مهارت‌هایی چون سوارکاری و تیراندازی را در ایشان تقویت کرده بود و به ایشان تجربه‌ای زیسته و عملی از جهان بخشیده بود که شاید کمتر فقیهی آن را تجربه کرده باشد. علاقه ایشان به موسیقی در آن دوران نیز نشان از روحی لطیف و ذوقی هنری داشت که بعدها در مسیر عرفانی ایشان بی‌تأثیر نبود.

استاد قدسی به نقل از جلال‌الدین همایی، فرزند طَرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می نگارد: «در برخوردی که بین همای شیرازی (پدر بزرگ جلال‌الدین همایی که نام کامل او رضا قلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش می‌آید، حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تار ساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سوال و جواب متوجه می‌شود که این مرد میان سال آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است.

به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است، ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی به [راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد].»

او در محضر استادانی همچون محمدرضا صهبای قمشه‌ای، ملاحسینعلی تویسرکانی، ملاعبدالجواد حکیم خراسانی و شیخ محمد حسین نجفی و… به شاگردی نشست و دیری نگذشت که در حکمت، فلسفه، فقه، طب، ریاضی و نجوم و… به استادی رسید و در عرفان و اخلاق از سرآمدان روزگار خویش گردید.

درخشش بی‌بدیل

با وجود آغاز متأخر تحصیل، جهانگیرخان در زمانی کوتاه، نه تنها به جرگه طلاب پیوستند، بلکه به سرعت مدارج علمی را طی کرده و به یکی از مدرسان برجسته علوم عقلی و نقلی تبدیل شدند. این سرعت پیشرفت، حاکی از هوش سرشار، پشتکار بی‌نظیر و نبوغ ذاتی ایشان بود.

تخصص اصلی ایشان، تدریس علوم عقلی، به ویژه فلسفه و حکمت بود. ایشان حدود چهار دهه در مدرسه صدر اصفهان به تدریس مشغول بودند. محبوبیت درس حکمت ایشان به حدی بود که درس شرح منظومه ملاهادی سبزواری ایشان، به دلیل کثرت شاگردان و علاقه وافر آنان، در شبستان وسیع مسجد جارچی و خارج از فضای کوچک حجره برگزار می‌شد. این پدیده، در آن زمان که فلسفه گاهی با بدبینی و سوءتفاهم مواجه بود، خود نشانه‌ای از قدرت علمی و جذابیت تدریس ایشان به شمار می‌آمد. ایشان با بیان شیوا و عمیق خود، طلاب را مجذوب حکمت می‌کردند.

زاهدی در لباس عشایر

زندگی جهانگیرخان، نمادی از زهد، قناعت و استقلال فکری بود. ایشان هیچ‌گاه به دنبال جاه و مقام دنیوی نرفتند و زندگی خود را تنها از درآمد سالیانه زمین شخصی‌شان تأمین می‌کردند. حفظ پوشش عشایری در طول عمر، با وجود رسیدن به مراتب بالای علمی و مذهبی، بیانگر تعهد ایشان به ریشه‌ها و احتمالاً نوعی اعتراض به فرمالیسم رایج در جامعه آن زمان بود. این انتخاب، ایشان را از سایر علما متمایز می‌کرد و تصویری خاص از یک فقیه و حکیم را ارائه می‌داد. عدم تشکیل خانواده دائم و اکتفا به ازدواج موقت نیز، با اینکه جزئیات آن به طور کامل روشن نیست، اما می‌تواند نشانه‌ای از تمرکز مطلق ایشان بر مسیر علم و عرفان باشد.

احیاگر فلسفه در اصفهان

دوران حیات جهانگیرخان، مصادف با اوج تقابل برخی جریان‌های متحجر با فلسفه و حکمت بود. در اصفهان آن زمان، فلسفه گاهی با اتهامات کفر و الحاد روبه‌رو می‌شد و بسیاری از فقها از ورود به این حوزه پرهیز می‌کردند. اما جهانگیرخان، با درایت و شجاعت خود، توانستند فلسفه را از این اتهامات ناروا نجات دهند و حتی آن را به جایگاه افتخار و مفاخرت ارتقا بخشند.

همانطور که جلال‌الدین همایی به درستی اشاره می‌کند، ایشان فلسفه را از تهمت خلاف شرع مبرا ساختند. شیوه تدریس ایشان چنان جذاب و اصولی بود که نه تنها طلاب، بلکه فقها و متشرعان نیز با میل و رغبت در درس‌های فلسفه ایشان حاضر می‌شدند.

بزرگترین میراث جهانگیرخان، شاگردان برجسته‌ای بودند که در مکتب ایشان پرورش یافتند. این شاگردان، هر یک خود به تنهایی از ستارگان درخشان عالم تشیع شدند و نام و یاد استاد خود را زنده نگه داشتند. تربیت چنین عالمانی، نشان از عمق علمی و قوت تربیتی جهانگیرخان دارد که توانستند نه تنها دانش را انتقال دهند، بلکه جان‌های مستعد را نیز پرورش دهند.

حکیم جهانگیرخان از آن پس به تدریس مشغول شد و در طول چهل سال شاگردان بسیاری از قبیل حضرات آیات: سید حسین طباطبایی بروجردی، آقاضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی، محمد علی شاه آبادی، سید حسن مدرس، حاج آقا رحیم ارباب، علامه محمد حسین فاضل تونی، سید محمد کاظم عصار و ده‌ها حکیم و عالم فرزانه دیگر از محضرش کسب فیض کردند.

جهانگیرخان در سن ۸۵ سالگی، پس از یک عمر پربار از تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، در ماه رمضان سال ۱۳۲۸ هجری قمری در اصفهان درگذشتند. روایت خادم ایشان، آقا محمدجعفر دهاقانی، از لحظات پایانی عمر ایشان، سرشار از آرامش، تسلیم و ذکر الهی است. توکل مطلق به خداوند، نشانه‌ای از کمال عرفانی ایشان است که تا آخرین لحظات حیات، بر مسیر خود ثابت قدم ماندند. مراسم تشییع باشکوه و حضور گسترده علما و مردم، نشان از جایگاه رفیع و محبوبیت ایشان در میان جامعه داشت.

آرامگاه ایشان در تخت فولاد اصفهان، همچنان زیارتگاه دل‌های مشتاقان علم و عرفان است و یاد و خاطره این حکیم بزرگ را زنده نگه می‌دارد.

Leave a comment

0/100

16 − 6 =

4 × 5 =

عضویت در خبرنامه

از آخرین اخبار و اطلاعیه های سایت مطلع گردید

[yikes-mailchimp form="7"]

عضویت در خبرنامه

از آخرین اخبار و اطلاعیه های سایت مطلع گردید

[yikes-mailchimp form="7"]