Skip to content Skip to sidebar Skip to footer

اجتماعی‌سازی دانش ایده‌ای نوظهور برای دانشگاه

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست تخصصی «در جست‌وجوی ایده دانشگاه برای ایران» به همت مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی و با حضور بیش از یکصد نفر از استادان، پژوهشگران، مدیران و علاقه‌مندان حوزه آموزش عالی، به‌صورت حضوری و مجازی برگزار شد.

این نشست روز سه‌شنبه ۲ دی‌ماه، از ساعت ۱۰ تا ۱۲، در محل مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی برگزار شد و به بررسی چیستی ایده دانشگاه، سیر تاریخی تحول آن، رسالت‌های دانشگاه معاصر و چالش‌های بنیادین دانشگاه ایرانی اختصاص داشت.

علی خورسندی، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی، در نشست تخصصی «در جستجوی ایده دانشگاه برای ایران»، با اشاره به برنامه‌ریزی مؤسسه برای برگزاری مجموعه نشست‌هایی در زمینه فهم ایده دانشگاه در عصر حاضر گفت: این نشست نخستین جلسه از سلسله نشست‌هایی است که با هدف رسیدن به درکی روشن از چیستی و ماهیت ایده دانشگاه و استخراج خروجی‌هایی برای آموزش عالی در ایران برگزار می‌شود.

وی با مرور تاریخی ایده دانشگاه از دوره نوزایی به این سو توضیح داد: اگر سرآغاز دانشگاه امروزی را از قرن ۱۲ میلادی و نیز عصر نوزایی به این سو بررسی کنیم، می‌توان حداقل پنج ایده شاخص را در آن شناسایی کرد. نخستین ایده، نیک داشت حقیقت» بود. این ایده دانشگاه را نهادی در خدمت حقیقت کلیسا تعریف می‌کرد و مأموریت آن اغلب تربیت میسیونر و آموزش و ترویج الهیات و آموزه‌های مسیحیت بود. در این دوره، پاسداشت خدای کلیسا و خدای اسقف اعظم، سوژه محوری دانشگاه بود. شاید دانشگاه پاریس از قرن ۱۲ تا ۱۸ میلادی را بتوان بستر تاریخی تجربه و توسعه این ایده تعریف کرد.

خورسندی افزود: ایده دوم، ایده‌ای است که دانشگاه را در خدمت نهاد «قدرت» تعریف می‌کرد. این ایده، در برابر ارزش‌های علمی و حرفه‌ای مؤسسات آموزش عالی و کالج‌های آزاد مقاومت داشت؛ موسساتی که سهم بسیار مهمی در انقلاب اندیشه و رشد تفکر بویژه در اروپای بعد از دوره نوزایی داشتند. در بستر ایده «خدمت به قدرت» در عین حال که کلیسا همچنان حضور مؤثر داشت، ولی «قدرت» سوژه اصلی دانشگاه بود و دانشگاه مأموریت داشت به مسائلی بپردازد که اولویت حاکمان و حکمرانان در آن‌سوی دانشگاه بود و دانشی ارزش ترویج و انتقال داشت که دولت و توجیه‌کننده و مروج ایدئولوژی‌های نخبگان سیاسی و دولت باشد.

وی ادامه داد: ایده سوم دانشگاه ریشه در ایدئالیسم آلمانی و اندیشه‌های کانت بویژه در خصوص عقل آزاد و آزادی علمی و نیز نزاع میان «حقیقت» و «قدرت» در دانشگاه دارد. این ایده بر جست‌وجوی حقیقت و انکشاف مرزهای ناشناخته دانش متمرکز بود و خردگرایی و دوری‌گزینی از کلیسا و دولت و شهر مبنا شد و دانشگاه به درون خویش برگشت و به جای مصلحت‌اندیشی، سوژه خود را از «حقیقت کلیسا»، به «حقیقت علم» تغییر داد.

وی ادامه داد: در سنت هومبولتی وحدت میان تمامی دانش‌ها بویژه وحدت میان آموزش و پژوهش در بستر این ایده رشد کرد و این انقلابی بزرگ بود که در سوژگی دانشگاه رخ داد. به عبارتی، حکمرانی دانشگاه در خدمت الیگارشی استادان قرار گرفت و زندگی محققانه استاد و دانشجو در خلوت دانشگاه اصالت پیدا کرد و دانشگاه غیرت علمی شدن پیدا نمود. دانشگاه برلین هومبولت تا حدود زیادی بستری نمادین برای توسعه این ایده دانشگاه شد.

خورسندی در ادامه بیان داشت، ایده چهارم دانشگاه که عمدتاً در حوزه آتلانتیک شمالی شکل گرفت، بر «سودمندی دانش» و «خلق ثروت» تأکید داشت. در این چارچوب، هر نوعی از دانش، زمانی ارزنده تلقی می‌شد که سودمند بوده و بتواند به ثروت‌آفرینی و کارآفرینی منجر شود. ایده دانشگاه آتلانتیک شمالی به کثرت‌گرایی و تنوع‌بخشی در همه چیز اشتیاق داشت و بازار و سود و ثروت، سوژه اصلی دانشگاه شد.

وی در ادامه بحث خود بیان داشت: در کنار این چهار ایده اصلی، ایده «رهبری فرهنگی» دانشگاه نیز کم و بیش رواج داشت و سواد علمی و ارتقای دانش فرهنگی دانشجویان و تعالی روحی و تهذیب و پرورش منش دانشجویی مبنای آموزش و تدریس بود.

وی افزود: بر اساس این ایده، دانشگاه فقط دانش علمی و یا دانش فنی تولید و تدریس نمی‌کند بلکه تولید دانش‌های فرهنگی و تربیت روشنفکران اجتماعی و عمومی و پرورش نخبگان فرهنگی و نیز نقد و پالایش فرهنگی جامعه از کارکردهای اصلی دانشگاه هستند. به عبارتی «فرهنگ» و «توسعه فرهنگی» سوژه دانشگاه بود. این ایده در خیلی از دانشگاه‌ها بویژه مدل‌های آکسبریجی برقرار بود. انعطاف‌پذیری در برنامه‌ریزی‌های آموزشی و درسی و توجه به نیازهای روانشناختی دانشجویان مورد توجه بود؛ و رشد شخصی دانشجو و الزام سکونت دانشجویان در کمپس‌های دانشگاهی و استمرار زیست دانشجویی در داخل دانشگاه از تجارب و میراث این ایده در دانشگاه‌های امروزی است.

وی ادامه داد: افزون‌بر پنج ایده فوق، ایده ششمی وجود دارد که فهم آن برای دانشگاه ایرانی حیاتی است. این ایده را «ایده جهان جنوب» نام گذاشته‌ام. پدیده محوری ایده «جهان جنوب»، جبران عقب‌ماندگی‌ها و واپس‌زدگی‌ها از جهان شمال (غرب آرمانی‌شده) بود. ایده جهان جنوب، سرنوشت دانشگاه تقریباً همه کشورهای جهان سومی بود که می‌خواستند به سمت صنعتی‌شدن بروند تا از طاعون بی‌سوادی و فقر اقتصادی و رنج بدوی‌بودن رهایی یابند! این کشورها غیرت پیشرفت داشتند و نسخه اروپایی دانشگاه را مرجع پیشرفت می‌دانستند. جهان جنوب، دانشگاه را می‌خواست تا از پس‌افتادگی‌ها نجات پیدا کند.

به زعم خورسندی، ویژگی مشترک ایده «جهان جنوب»، مدرنیزاسیون دستوری حاکمان و حکمرانان کشورهای جنوب بود. با نگاه ابزارگرایانه از دانشگاه می‌خواستیم ما را از عقب‌ماندگی‌ها و تشویش‌های اجتماعی و سیاسی نجات دهد؛ از دانشگاه می‌خواستیم تا راه صنعتی‌شدن را هموار کند تا به توسعه ملی و توسعه فرهیختگی برسیم! از دانشگاه می‌خواستیم برای جامعه نوپا نیروی انسانی پرورش دهد؛ «جهان جنوب» جهان در حسرت توسعه بود که مجبور به اصلاح ساختارهای سنتی و بی‌نظمی‌های اجتماعی بود و دانشگاه می‌توانست این مشکل را فهم کند. وضع ما هم بهتر از این نبود! حکم حکومتی ۹۰ سال پیش «بسیار خوب! بروید آن را بسازید!» دلالت بر بازنمایی ایده «جهان جنوب» دانشگاه در قلمرو ما داشت!

وی ادامه داد: اما قریب به دو قرن است که پرسش مبنایی ما بی‌پاسخ مانده است! حتی پیش از دارالفنون پرسش ما این است که «چه دانشگاهی به کار ما می‌آید و چرا!؟»؛ ما نه تنها توافق سیاستی نداریم، بلکه در پاسخ به پرسش‌های مبنایی اجماع نظری نداریم! دلیل آن روشن است؛ چون ایده‌ای برای دانشگاه نداشتیم و هنوز هم به معنای فلسفی و معرفتی کلمه ایده‌ای نداریم!.

وی افزود: بازخوانی ایده دانشگاه و گفتگوهای ملی شاید بتواند ما را به دور یک میز مفاهمه جمع کند و به شکل اساسی درباره آن طرح و بحث کنیم؛ واقعاً ایده مناسب و مطلوب دانشگاه برای ایران چیست؟ و این ایده فرضی چه ماهیتی دارد و یا می‌تواند داشته باشد؟ این پرسش مبنایی و معرفتی را شاید بتوان با پرسش عینی‌تر و انضمامی‌تری طرح کرد! و آن اینکه دانشگاه چگونه می‌تواند به ما در ساختن جامعه‌ای بهتر و اجتماعاتی اخلاقی‌تر و هم‌آواتر کمک کند؟

خورسندی بیان کرد، در پاسخ به این پرسش‌ها، شاید بتوان ایده هفتمی را برای دانشگاه مطرح کرد و روی آن بحث و گفتگوی ملی راه انداخت؛ و آن ایده «اجتماعی‌سازی دانش» است. حکمرانی اجتماعی دانش و اینکه چگونه دانش و پارادایم‌های دانشی را در سیاستگذاری‌های عمومی و اجتماعی رواج دهیم، دغدغه محوری این ایده است. بر اساس این ایده، دانشگاه نسبت به «جامعه» و مسائل و مصائبش تعهد حرفه‌ای و اخلاقی دارد.

وی ادامه داد: افزون‌بر جامعه، حکمرانی دانشگاه نسبت نهاد دولت، به معنای عام‌کلمه، نیز متعهد است. چه بسا تعهد اخلاقی و حرفه‌ای دانشگاه به «جامعه» و «دولت» محدود نمی‌شود، «محیط زیست»، «حوزه عمومی»، «صنعت» و «بازار اشتغال» از عناصر کارکردی دانشگاه هستند. در این معنا، دانشگاه به مثابه عقل راهبر در سیاستگذاری‌های عمومی و اجتماعی نقش‌نمایی می‌کند. بنابراین، ایده محوری اجتماعی‌سازی دانش، اثرگذاری اجتماعی و پاسخگویی متعهدانه و مسئولانه دانشگاه نسبت به مصالح عمومی، مسائل مبتلابه اجتماعی و نیازهای توسعه ملی و محلی است!

Leave a comment

0.0/5