
مناظره روحانی و جلیلی؛ نزاعی وحدتشکن یا فرصتی برای شفافیت؟
خبرگزاری مهر؛ یادداشت مهمان – رضا ایروانی: در روزهای اخیر، جدال رسانهای میان حسن روحانی و سعید جلیلی بازتاب گستردهای در فضای عمومی پیدا کرده است. برخی آن را نزاعی بیهوده و وحدتشکنانه دانستند و گروهی دیگر از اساس، ورود به چنین مباحثی را نادرست تلقی کردند. اما پرسش اساسی این است: آیا چنین رویاروییهایی به سود جامعه سیاسی ایران است یا زیان آن بر منافع ملی میچربد؟ رویارویی رسانهای از این دست وحدت را میشکند یا برعکس، آینهای برای بازشناختن راههای طیشده و پیشروست؟ پرسشهایی از این دست، این روزها در فضای رسانهای ایران دستبهدست میشود. بسیاری خسته از جدلهای سیاسی، خواهان سکوتاند؛ اما آیا سکوت به معنای آرامش است یا به تعویق انداختن طوفانی بزرگتر؟
برای پاسخ، باید به دو دهه گذشته نظر انداخت. از سال ۱۳۸۲ تاکنون که ایران وارد فرایند مذاکرات هستهای شده است، ۲۲ سال میگذرد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با دو رویکرد متفاوت پیش رفته است: ۱۱ سال بر محور تعامل و مذاکره، و ۱۱ سال بر مدار مقاومت و ایستادگی. دو «دست فرمان» متفاوت؛ در همه این سالها، هیچگاه میز مذاکره ترک نشد، اما صندلیها با دو منطق و دو جهانبینی پر شد. امروز نیز روحانی و جلیلی نمادهای اصلی این دو تفکر به شمار میآیند.
بنابراین، مواجهه و مناظره میان این دو چهره نه تنها یک دعوای شخصی یا جناحی نیست، بلکه بازتاب یک جدال اصیل فکری و سیاسی است؛ جدالی که ریشه در دو برداشت متفاوت از جهان و نظم بینالملل و چگونگی مواجهه با آن دارد. همانگونه که در سنتهای سیاسی جهان، مناظره میان لیبرالها و رئالیستها، چپها و راستها، یا حتی در داخل کشور، میان اندیشمندانی چون مصباح و سروش یا میان رهبر انقلاب و آیتالله هاشمی رفسنجانی، بخش طبیعی حیات سیاسی محسوب میشدند. این رویارویی، از جنس نزاعهای کودکانه نیست؛ بیشتر شبیه دو رودخانه است که از سرچشمههای متفاوت جاری شدهاند و سرانجام در دشت سیاست ایران به هم رسیدهاند. نه میتوان یکی را نادیده گرفت و نه میتوان مسیر دیگری را تحریف کرد.
در چنین بستری، آیا نباید این دو روایت از جهان رودرروی هم قرار گیرند؟ آیا ترس از «شنیده شدن اختلاف» در داخل، حجتی برای خاموش کردن گفتگوست؟ اگر نزاع بر سر معیشت، سیاست خارجی، فرهنگ و حتی قیمت نان و شیر و ماست مردم ریشه در همین دو رویکرد دارد، پس چرا نباید آشکارا درباره آن سخن گفت؟ مگر نه اینکه پرسشهای مردم سالهاست بیپاسخ ماندهاند، چون ما از گفتگوی اصیل گریختهایم؟ اگر اکنون مجال گفتگو نیست، پس کی خواهد بود؟ آیا باید باز هم منتظر بمانیم تا رویدادها و تصمیمها همچون سایهای خاموش از کنار ما بگذرند، بیآنکه فرصتی برای تأمل و بازخواست فراهم شود؟ آیا نباید یکبار برای همیشه به جای شعار پیروزی در جدل، به حقیقتِ فهم خطاها و تجربهها تن داد؟
گریز از چنین گفتگوهایی، نتیجهای جز ابهام و سرکوب پرسشهای جامعه نخواهد داشت. واقعیت این است که مناقشات و انتخابهای سیاست خارجی در دو دهه اخیر بر همه شئون زندگی مردم – از اقتصاد کلان تا قیمت روزمره کالاهای اساسی – اثر گذاشته است. پس اگر امروز مجال نقد و ارزیابی این مسیرها فراهم نشود، چه زمانی باید به این پرسش پاسخ داد که «کجا درست رفتیم و کجا خطا کردیم»؟ از دل همین گفتگوهاست که میتوان سره را از ناسره تشخیص داد. جامعهای که از مناظره میگریزد، همانند خانهای است که پنجرههایش را بسته؛ شاید باد و غبار بیرون بماند، اما هوای درون خانه بهزودی سنگین و مسموم میشود.
البته خطر آن وجود دارد که چنین رویاروییهایی از سطح مناظرهی استدلالی به عرصه جدل و تخریب شخصی سقوط کند؛ امری که تجربه سیاسی ایران کم از آن نداشته است. اما با وجود این احتمال، اصل گفتگو را نمیتوان بیثمر دانست. برعکس، حمایت از چنین مناظرههایی فرصتی است برای شفافسازی مسیر گذشته و آموختن درسهای ضروری برای آینده. واقعیت این است که رویاروییهای فکری، اگر بهجای جدل شخصی و اتهامپراکنی، بر پایه استدلال و مبنا شکل گیرد، فرصتی برای پالایش اندیشه و روشن شدن مرز درست و نادرست است.
امروز که هر دو جریان سیاسی از برجهای عاج خود فرود آمدهاند و به میدان پاسخگویی کشیده شدهاند، شاید بهترین زمان برای شنیدن و مقایسه دیدگاهها باشد. در این بیست سال، همه شئون زندگی ما صحنه همین دو تفکر بوده است؛ از کلاسهای دانشگاه تا دخل مغازهها. حتی قیمت یک قرص نان یا یک بطری شیر نیز بیارتباط با این دو جهانبینی نبوده است. پس آیا رواست که اکنون از کنار این منازعه بگذریم و بگوییم «وقت چنین بحثی نیست»؟ وقت چه چیزی مهمتر از این است؟ این همان درسی است که اگر اکنون نیاموزیم، شاید فردا بسیار دیر باشد.
جمعبندی ما روشن است: مناظره میان روحانی و جلیلی، نه تفرقهآفرینی است و نه وقتتلفکنی؛ بلکه ضرورتی تاریخی است. همانطور که رهبر انقلاب بارها تأکید کردهاند، تجربهاندوزی از مسیر طیشده یک اصل است، نه یک انتخاب. اگر امروز نپرسیم که در این دو دهه چه کردیم و چه به دست آوردیم، فردا شاید دیگر فرصت طرح این پرسشها را نداشته باشیم. باید بپذیریم که جامعه بدون مناظره، جامعهای بدون حافظه و بدون افق است. ما نیازمند گفتگوهای شفافیم، نیازمند جدال اندیشهها، نه برای شکست یکدیگر، بلکه برای روشن شدن حقیقت. این همان لحظهای است که میتواند سرنوشت آینده را رقم بزند. اگر امروز این فرصت را از دست بدهیم، فردا تنها با حسرتِ پرسشهایی بیپاسخ مواجه خواهیم بود.