
ترلان پروانه و نوید علیه خاطرات دهه شصتیها!+ عکس
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تابناک، کمتر رمانی در ادبیات معاصر ایران پیدا میشود که به اندازه «بامداد خمار» نوشته فتانه حاج سید جوادی بر ذهن و احساس متولدین دهه پنجاه و شصت اثر گذاشته باشد. این رمان در دهه هفتاد به یکی از پرفروشترین آثار بازار کتاب تبدیل شد و برای بسیاری از جوانان آن دوره، نخستین مواجهه جدی با مفهوم «عشق» بود. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم نسل زیادی از آن دوران، با تمسک به داستان محبوبه و رحیم نجار، معنای عاشق شدن و رنج کشیدن را تجربه کردند. به همین دلیل، دست بردن به چنین متنی نه تنها یک انتخاب ساده نیست، بلکه ریسکی بزرگ برای هر کارگردانی به شمار میآید.
نرگس آبیار پس از شکست پروژه پرهزینه و کممخاطب «سووشون»، اکنون سراغ اقتباس از «بامداد خمار» رفته است (سریالی که قرار است از پلتفرم شیدا پخش شود)؛ تصمیمی که اگر درست مدیریت نشود، میتواند به تجربهای تلختر از قبل بدل شود. چرا که هم وزن ادبی رمان بالاست و هم حساسیتهای نسلهایی که با آن خاطره دارند، توقعی دوچندان ایجاد میکند.
ترلان پروانه؟ وامصیبتا
نقطه حساس این پروژه، انتخاب دو بازیگر اصلی است. ترلان پروانه در نقش محبوبه و نوید پورفرج در نقش رحیم نجار قرار گرفتهاند؛ انتخابهایی که از همین حالا محل بحث و انتقاد شده است. محبوبه در متن رمان، شخصیتی الهامبخش، تاثیرگذار و فراموشنشدنی است. آیا ترلان پروانه، با کارنامهای محدود و تجربهای نهچندان پررنگ در نقشهای جدی، توانایی زنده کردن چنین کاراکتری را دارد؟ تردیدها جدی است. در سوی دیگر، نوید پورفرج هرچند استعداد و انرژی خاصی دارد، اما آیا میتواند رحیم نجاری را که قرار است ستون داستان باشد، باورپذیر بسازد؟
اینکه چه کسانی به آبیار توصیه کردهاند چنین انتخابهایی انجام دهد، مشخص نیست. بعید به نظر میرسد خود او بدون فشار یا مشاوره، چنین ریسک بزرگی بپذیرد. اما آنچه روشن است، این است که هر لغزش در این انتخابها، نه تنها به سریال آسیب میزند، بلکه میراث یک رمان ماندگار را هم خدشهدار میکند.
خانم آبیار با آن همه صحنههای عاشقانه چه میکنی؟
گذشته از انتخاب بازیگران، مسأله مهمتر چگونگی تصویری شدن «بامداد خمار» است. این رمان سرشار از صحنههای عاشقانه و روابطی است که اساساً بر پایه کشش عاطفی و جسمانی شکل میگیرد. آیا در شرایط کنونی و با محدودیتهای رسمی، امکان نمایش درست چنین روابطی وجود دارد؟ اگر قرار باشد تمام آنچه در متن به جان خواننده نشسته، در تصویر حذف یا کمرنگ شود، اساساً چه چیزی از «بامداد خمار» باقی خواهد ماند؟
مسأله دیگر، سرعت بالای ورود نرگس آبیار به این پروژه است. او هنوز از شکست سنگین «سووشون» فاصله نگرفته، اما خیلی زود پشت پروژهای دیگر قرار گرفته است. این پرسش پیش میآید که حمایت مالی و نهادی از چنین پروژههایی از کجا میآید؟ چرا وقتی بسیاری از کارگردانان مستعد برای گرفتن چراغ سبز ساخت سالها در صف میمانند، آبیار بلافاصله امکان آغاز پروژهای تازه را پیدا میکند؟ آیا واقعاً در سینما و تلویزیون ایران قحطالرجال و قحطالنسوان است که چنین انتخابهایی بدون تأمل جدی صورت میگیرد؟