
آزادگان؛ سفیران صبر و آبروی ایران
خبرگزاری مهر، گروه استانها- سمیه سعادتمند: مردادماه، یادآور روزی است که پرندگان رنجکشیده اسارت، بالهایشان را گشودند تا بار دیگر در آسمان میهن خود پرواز کنند. سالروز بازگشت آزادگان سرافراز، تنها یک رویداد تاریخی نیست؛ بلکه نمادی از ایستادگی، ایمان و وفاداری به ارزشهایی است که این ملت را در سختترین آزمونها سربلند نگه داشت. این گزارش، نگاهی است به آن سالهای پرفراز و نشیب و روایتگر بخشی از حماسهای است که قهرمانانش در پس دیوارهای بلند اردوگاههای دشمن خلق کردند.
تنها راه سعادت تمسک به قرآن و عترت
محمد غلامی، آزاده سرافراز در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: ما به عنوان یک انسان مسلمان و مؤمن، باید بدانیم در هر مکان و زمانی، چه وظایفی بر عهده داریم و به انسان بودن و مسئولیتهای خود آگاه باشیم. در زمان ما، یعنی در دهه شصت که جنگ در سال ۱۳۵۹ آغاز شد، من تنها شانزده سال داشتم.
آزاده سرافراز افزود: در آن برهه، یک باب جهادی باز شد؛ به ایران یک حمله ناجوانمردانه شد و بحمدالله زن و مرد، پیر و جوان، همه در این جهاد مقدس شرکت کردند و ما نیز توفیق داشتیم که در سن شانزده سالگی در جبهه حضور یابیم. تقدیر اینگونه رقم خورد که در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲، در عمق چهل کیلومتری خاک دشمن که به دنبال تنبیه او بودیم، برای اولین بار مورد حمله شیمیایی قرار گرفتیم و ناخواسته به اسارت درآمدیم.
وی گفت: در دوران اسارت نیز باید با توجه به شرایط، به وظایف خود عمل میکردیم. من فکر میکنم آزادگان، به قول امام عزیزمان، در چنگال دژخیمان نیز سرود آزادی بودند و احرار جهان آن را زمزمه کردند. آنها با نوعدوستی، توکل و توسل به ائمه اطهار (ع)، به رسالت زینبی خویش عمل کردند. امروز خیرات و برکات آن دوران را مشاهده میکنیم.
غلامی ادامه داد: هفت سال اسارت ما ظاهراً نقمت بود، اما در واقع نعمتی در لباس نقمت و یک امتحان الهی بود که آزادگان توانستند در آن، سفیران صبر و استقامت و آبروی جمهوری اسلامی باشند. ما شش سال و پنج ماه و بیست و سه روز اسیر بودیم؛ در سال ۱۳۶۲ به اسارت درآمدیم و در یکم شهریور ۱۳۶۹ به آغوش میهن اسلامیمان بازگشتیم.
آزاده سرافراز در پاسخ به سوالی درباره انگیزه خود برای حضور در جبههها تصریح کرد: در دوران راهنمایی یادم هست که در کتابها از قول امام علی (ع) نوشته بود: «اگر در میدان نبرد با هزار ضربه شمشیر بمیرم، این مرگ برای من بالاتر از آن است که در بستر بمیرم.» و فرموده بودند که «إنّ الجِهادَ بابٌ مِن أبْوابِ الجَنّةِ»؛ یعنی جهاد یکی از درهای بهشت است که خداوند برای بندگان خاص خود گشوده است.
وی افزود: لذا با توجه به ایمان و اعتقاد مذهبی، جهاد و خصوصاً جهاد دفاعی را یک شرف و وظیفه میدانستیم که سرانجامش یا زندگی با عزت است یا شهادت. همانطور که خداوند فرمود: «أحدی الحسنیین»؛ یکی از دو نیکی در انتظار ماست. آن عقیده و ایمان مذهبی که از محیط و خانواده به ما منتقل شده بود و نیز فضای ملکوتی جبهه، باعث میشد که انسان شوق پرواز داشته باشد.
غلامی در خصوص درسهای دوران اسارت گفت: همانطور که امام (ره) فرمودند، مگر راه حق گرفتاری ندارد؟ ما نباید از سختیها بترسیم؛ بلکه باید به وظیفه خود فکر کنیم، نه به آسان یا سخت بودن آن. ما مأمور به تکلیف هستیم، نه نتیجه. خداوند فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»؛ وقتی خدا با ماست، از هیچچیز و هیچکس نباید هراسی داشته باشیم و باید با بصیرت و روشنگری به وظیفهمان عمل کنیم.
آزاده سرافراز در خصوص توصیهاش به نسل جوان گفت: توصیه من همان توصیه پیامبر اکرم (ص) است که فرمودند: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ»؛ اگر به قرآن و عترت تمسک بجوییم، این تنها راه سعادت ماست. باید بدانید که ما همواره در صحنه پیکار هستیم؛ این نبرد از هابیل و قابیل آغاز شده و تا قیام حضرت مهدی (عج) ادامه دارد. اما سلاح نبرد امروز با مراحل نظامی گذشته متفاوت است.
وی ادامه داد: دیروز جنگ، سنگر و خون بود؛ اما امروز جهاد علمی، فرهنگی و اقتصادی است. سلاح این مرحله، بصیرت، هوشیاری، آمادگی، سازندگی و پیامرسانی است. همانطور که «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود»؛ شیعه میپژمرد اگر زینب نبود. برای داشتن خیر دنیا و آخرت، باید به وظیفه خود در هر زمان و مکان عمل کرده و پیرو ولیامر مسلمین باشیم.
روایتی از اسارت پس از صلح
در ادامه همچنین حسین فتحی، آزاده سرافراز در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: ما در سن هفده سالگی مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی شدیم و به طور طبیعی با توجه به نیازهای آن مقطع، در بخشهای مختلفی چون نهضت سوادآموزی، جهاد سازندگی و بسیج، در حد توان خود نقش ایفا کردیم. در آستانه نوزده سالگی و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، با وجود گذراندن آموزشهای فشرده، مسئولان اجازه اعزام به من نمیدادند. تا اینکه در مقطعی گفتم اگر قرار باشد نروم و در آینده مشکلی برای من پیش آید، مسئولیت آن بر عهده شماست.
وی افزود: خداوند رحمت کند شهید یحیوی، مسئول اطلاعات سپاه کرج، را که به ایشان گفتم اگر اجازه اعزام ندهید و فردا برای من انحراف یا مشکل عقیدتی پیش آید، مسئولیتش با شماست. این جمله باعث شد ایشان کوتاه بیایند و بگویند: «دیگر من چیزی نمیتوانم بگویم، میخواهی بروی.» بدین ترتیب توانستیم برای اعزام موافقت را جلب کنیم. البته خانواده نیز با وجود نگرانیهای طبیعی، مخالفت جدی نداشتند. من در سه مرحله اعزام شدم که مرحله سوم آن مقارن با عملیات فتحالمبین در سال ۱۳۶۱ بود، اما متأسفانه توفیق حضور در عملیات را نیافتیم و تا عملیات بیتالمقدس ماندیم.
فتحی با اشاره به دوران پیش از اسارت گفت: عملیات بیتالمقدس به آزادی خرمشهر منجر شد. شاید خیلیها تنها آزاد سازی خرمشهر را میدانند در حالی که این عملیات در سه مرحله اتفاق افتاد که از دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ شروع شد. ما پیش از عملیات، شناسایی رفته بودیم و منطقه را به خوبی میشناختیم. از همین رو، هیچ تصوری مبنی بر اسارت در ذهنمان نبود و حتی در روزهای منتهی به عملیات، به دوستان میگفتم اگر در حین عملیات گم شدید، با ستارهشناسی مسیر را پیدا کنید، اما به هیچ وجه به سمت دشمن نروید.
آزاده سرافراز ادامه داد: حتی تأکید میکردم که اگر در شرایطی قرار گرفتید که احساس کردید قرار است اسیر شوید، کاری کنید که شهید شوید، اما اسیر نشوید. این تأکید من ناشی از خاطرهای بود که خداوند رحمت کند شهید حسن باقری، برادر سردار شهید حسین باقری، آن را مطرح کرده بود و من به دوستانم منتقل کردم. این نشان میدهد ما تنها به پیروزی، مجروحیت، جانبازی و حتی شهادت فکر میکردیم و اسارت به هیچ وجه در مخیله ما نمیگنجید.
وی گفت: اسارت ما از یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ تا سوم شهریور ۱۳۶۹، یعنی حدود هشت سال و چهار ماه به طول انجامید. در بدو ورود، ما را به شهر العماره و سپس به استخبارات بغداد بردند. از آنجا به اردوگاه الانبار، که بعدها به «رمادیه ۸» تغییر نام یافت، منتقل شدیم. سپس ما را به اردوگاه جدیدی در موصل به نام «موصل ۲» بردند که بعدها به «موصل ۱» تغییر نام داد.
فتحی در خصوص شیوههای دشمن برای تخلیه اطلاعاتی بیان کرد: در مقاطع اولیه اسارت، دشمن با اعمال انواع فشارها و محدودیتهای فیزیکی، از جمله فضای بسیار کم که حتی برای خوابیدن مجبور بودیم زانوها را در بغل بگیریم، تغذیه نامناسب، بدرفتاری و شکنجه، سعی داشت از ما تخلیه اطلاعاتی کند. اما دوستان با شگردهای مختلف، اطلاعات سوخته و انحرافی به آنها میدادند. به عنوان مثال، من به دوستانم که اسیر شده بودیم، گفتم که اسامی فرماندهان شهید سپاه کرج را به آنها بدهید و بگویید آنها فرماندهان ما بودهاند. این کار باعث میشد که دشمن از توان و ظرفیت ما در جبهه مقابل مطلع نشود.
آزاده دوران دفاع مقدس افزود: پس از مرحله اولیه، فاز فشارها تغییر میکرد؛ آنها دیگر به دنبال اطلاعات جنگی نبودند، بلکه میخواستند از طریق خبرچینها و جاسوسانی که در اردوگاه تربیت میکردند، اطلاعات مربوط به رهبران اردوگاه را به دست آورند. پس از مدتی، ما را به اردوگاه قدیمی «موصل ۱» منتقل کردند که با اسرای ابتدای جنگ در هم آمیختیم. در آنجا یک درگیری پیش آمد که منجر به ورود نیروهای ضد شورش، ماشینهای آبپاش و تیراندازی به سوی اسرای بیدفاع شد که نتیجه آن دو شهید و چهارده مجروح بود. پس از این اتفاق، ما را به اردوگاه جدید دیگری به نام «موصل ۳» که بعدها «موصل ۴» نام گرفت، منتقل کردند. در آنجا، به دلیل اتفاقات اردوگاه قبلی، شدت فشارها و شکنجهها بسیار زیاد بود، اما با مقاومت آزادگان سپری شد.
وی با اشاره به نقش شهید ابوترابی گفت: در مقطع پایانی این فشارهای شدید، خداوند رحمت کند سید آزادگان، حجت خدا در میان اسرا، حاج آقا ابوترابی، را به اردوگاه ما آوردند و با حضور ایشان، با یک هدایت صحیح از آن بحران سخت عبور کردیم. من تا ۲۵ اسفند ۱۳۶۷ در آن اردوگاه بودم تا اینکه پس از ماجراهای کربلا، ما را از آسایشگاهها خارج کرده و به زندان الرشید منتقل کردند که سلولهایی با شرایط بسیار بحرانی داشت. این نکته بسیار مهم است که این اتفاق پس از پذیرش قطعنامه و در حالی رخ داد که انتظار تبادل اسرا میرفت. این نشان میدهد با دشمنی مواجه بودیم که هیچ خط قرمزی نداشت و حتی پس از صلح نیز به شکنجه ادامه میداد.
فتحی گفت: در آنجا شرایط به قدری سخت بود که حتی خوابیدن ما نیز نوبتی بود. پس از شصت و هشت روز، ما را به اردوگاه رمادیه بازگرداندند، اما متأسفانه عدهای معدود از اسرای معلومالحال که به منافقین ملحق شده بودند، لیستی را به آنها دادند و مجدداً ما را در تیرماه ۱۳۶۸ به اردوگاه تکریت ۱۷ منتقل کردند. در آنجا فشارها به اوج خود رسید و با لودر گودالهایی حفر میکردند و اسرا را تا گردن در خاک حبس میکردند. این رفتار غیرانسانی، نشان از سبعیت دشمن و همچنین بیاثر بودن سازمانهای بینالمللی چون صلیب سرخ داشت که علیرغم دیدار قبلی با ما، کاری از دستشان برنمیآمد. در نهایت، ما در سوم شهریور ۱۳۶۹ به میهن بازگشتیم و به خاطر این بازگشت باعزت، خدا را شاکریم.
آزاده سرافراز در خصوص ماجرای زیارت کربلا گفت: بعد از پذیرش قطعنامه، صدام دستور داده بود که اسرا را به زیارت کربلا ببرند. ما فکر میکردیم این کار برای بهرهبرداری تبلیغاتی یا پاک کردن خاطرات تلخ اسارت است. وقتی مسئولان اردوگاه به ما مراجعه کردند، رهبری اردوگاه که یک جمهوری اسلامی کوچک بود، با توجه به محوریت روحانیت، تصمیم گرفتند که به کربلا نرویم! این مقاومت سه ماه طول کشید تا اینکه یک افسر سیاسی عراقی تعهد کتبی داد که هیچ فیلمبرداریای انجام نمیشود و ما با این شرط پذیرفتیم.
وی بیان کرد: با وجود همه کنترلهای شدید امنیتی، ما کاغذهای کوچکی را با شعارهای مختلف آماده کرده و در حرم پخش کردیم و حتی گروه اولی که عکس صدام روی اتوبوسشان بود، حاضر به سوار شدن نشدند و عراقیها مجبور به کندن عکس شدند. نتیجه این اتفاقات، جدا کردن همان ۳۱ نفر و بردن آنها به زندان الرشید برای انتقام بود.
فتحی با تأکید بر لزوم مقاومت در مذاکرات گفت: در همان شرایط اسارت، با مقاومت میشد در مذاکرات پیروز شد. در اردوگاه موصل ۴، یک سرباز عراقی به من گفت که ما ذلیل هستیم. به او گفتم: «تو میدانی ذلیل کیست؟ کسی که تا احساس میکند در معرض اسارت است، میگوید دخیل الخمینی.» در ادامه گفتم ما هفت سال اسیر بودیم و هیچگاه از ما نشنیدی که بگوییم «دخیل الصدام.» این عزت ما ناشی از آیه قرآن است و تو هیچوقت نمیتوانی ما را ذلیل بخوانی. این هم پیامی برای وضعیت امروز جمهوری اسلامی است که متأسفانه بعضیها با وادادگی وارد مذاکرات میشوند.
آزاده سرافراز گفت: ما خود را طلبکار نظام نمیدانیم و مطالبهگری نمیکنیم، هرچند که حق و حقوقی داریم. ما وظیفه داریم با تمام توان از نظام و رهبری دفاع کنیم و مسئولین نیز باید قدر مردم را بدانند و به آنها توجه کنند، زیرا مردم ما نشان دادند با وجود همه مشکلات معیشتی، در زمان خطر یکپارچه از کشور خود دفاع میکنند.
جهاد و مقاومت هیچگاه پایان نمیپذیرد
سالهای دفاع مقدس، فصلی زرین در تاریخ مقاومت ملت ایران است. در این میان، آزادگان، قهرمانانی هستند که پس از تحمل سالها اسارت و دوری از وطن، با روحیهای مثالزدنی و ایمانی راسخ، به آغوش میهن بازگشتند. پیام امروز آزادگان، یادآور این حقیقت است که جهاد و مقاومت هیچگاه پایان نمیپذیرد، بلکه شکل آن تغییر میکند؛ از سنگرهای دیروز تا جهاد علمی، فرهنگی و اقتصادی امروز. در سالروز بازگشت این اسوههای صبر و پایداری، وظیفه ماست که نه تنها یاد آنها را گرامی بداریم، بلکه به پیامشان گوش فرا دهیم و میراث گرانبهای آنان را پاس بداریم.