به گزارش خبرنگار مهر، در اواخر قرن نوزدهم میلادی، زمانی که جهان اسلام در تبوتاب استعمار و تفرقههای داخلی میسوخت، کودکی در مصر چشم به جهان گشود که مقدر بود روزی معادلات فقهی و سیاسی جهان اسلام را دگرگون کند. محمود شلتوت در سال ۱۲۷۲ شمسی (۱۸۹۳ میلادی) در «منشاة بنی منصور»، روستایی از توابع استان بحیره مصر، دیده به جهان گشود. دوران کودکی او با یتیمی آغاز شد؛ پدرش شیخ محمد شلتوت خیلی زود از دنیا رفت و سرپرستی او را عمویش شیخ عبدالقوی شلتوت، که خود از عالمان دین بود، بر عهده گرفت. این فقدان زودهنگام، محمود را در مسیری از خودساختگی و جدیت قرار داد. تحت نظارت عموی خود، او چنان نبوغی از خود نشان داد که پیش از نوجوانی، تمام قرآن کریم را حفظ کرد و بنیانهای ادبی و دینی خود را استوار ساخت.
تکوین شخصیت علمی و عقیدتی
شلتوت جوان در سال ۱۹۰۶ میلادی وارد مؤسسه دینی اسکندریه شد. هوش سرشار و حافظه نیرومند او باعث شد تا مراحل تحصیل را با سرعتی خیرهکننده طی کند و در سال ۱۹۱۸، در سن بیستوپنج سالگی، موفق به دریافت مدرک عالی (العالمیة) شود. او بلافاصله به عنوان مدرس در همان مؤسسه مشغول به کار شد. اما شلتوت تنها یک عالم گوشهنشین نبود؛ جوانی او با یکی از مهمترین رخدادهای سیاسی مصر، یعنی انقلاب ۱۹۱۹ مردم مصر علیه استعمار انگلیس، همزمان شد. او با قلم و زبان خود به صفوف انقلابیون پیوست و نشان داد که در اندیشه او، عالم دین نمیتواند نسبت به سرنوشت سیاسی و عزت جامعه خود بیتفاوت باشد. این روحیه مبارزاتی و ضد استعماری، خمیرمایه شخصیت او را تا پایان عمر شکل داد.
هجرت به الازهر شریف و فراز و نشیبهای اصلاحگری
در سال ۱۹۲۷ میلادی، آوازه علمی شلتوت به قاهره رسید و شیخ مصطفی المراغی، رئیس نواندیش دانشگاه الازهر، او را برای تدریس به بخش عالی این دانشگاه دعوت کرد. این دعوت، آغاز فصلی نوین در زندگی شلتوت بود. او به الازهر رفت تا ایدههای اصلاحی خود را در عالیترین سطح آموزشی جهان اهل سنت مطرح کند. با این حال، مسیر اصلاحات هموار نبود. زمانی که شیخ المراغی به دلیل کارشکنیهای دربار سلطنتی و مخالفت سنتگرایان از ریاست الازهر استعفا داد، شلتوت نیز در حمایت از استاد و برنامه اصلاحی او، از کرسی تدریس کنارهگیری کرد. این اقدام شجاعانه نشان داد که او حاضر نیست بر سر اصول خود معامله کند.
در دوران دوری از الازهر، شلتوت به وکالت در دادگاههای شرعی روی آورد و قلم خود را در نقد جمود فکری و دفاع از اصلاحات به کار گرفت. او معتقد بود که فقه اسلامی باید پاسخگوی نیازهای زمانه باشد و از انجماد در متون قرون گذشته رهایی یابد. سرانجام با بازگشت المراغی به ریاست الازهر در سال ۱۹۳۵، شلتوت نیز با عزت و احترام بازگشت و پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد؛ از ریاست دانشکده شریعت تا عضویت در هیئت کبار العلما و سرانجام رسیدن به مسند «شیخ الازهر» در سال ۱۹۵۸ میلادی.
اندیشههای مصلحانه؛ گذر از تعصب به سوی اسلامِ قرآن
شلتوت، فقیهی بود که مرزهای مذهبی را نه دیوارهای جداکننده، بلکه پنجرههایی به سوی حقیقت میدید. او از منادیان بزرگ «بازگشت به قرآن» بود و تفسیر او از قرآن کریم، که سالها در مجله «رسالة الاسلام» منتشر میشد، گواهی بر این رویکرد است. شلتوت معتقد بود که قرآن، کتاب هدایت برای همه انسانهاست و نباید آن را در حصار تفاسیر فرقهای محدود کرد.
یکی از محوریترین اندیشههای او، مبارزه با «تقلید کورکورانه» و «جمود مذهبی» بود. او باور داشت که تعصبات مذهبی، سدی در برابر فهم صحیح دین و مانعی برای پیشرفت مسلمین است. شلتوت با شجاعت اعلام کرد که حقیقت در انحصار یک مذهب خاص نیست و خداوند باب اجتهاد را برای همیشه باز گذاشته است. او با تأسیس کرسی «فقه مقارن» (فقه تطبیقی) در دانشگاه الازهر، اقدامی انقلابی انجام داد. تا پیش از آن، فقه هر مذهب به صورت جداگانه و جزیرهای تدریس میشد، اما شلتوت اصرار داشت که نظرات فقهی مذاهب مختلف (از جمله شیعه امامیه و زیدیه) باید در کنار نظرات چهار مذهب اهل سنت بررسی شود تا «قویترین دلیل» و «بهترین راه حل» برای مشکلات جامعه انتخاب گردد، فارغ از اینکه این نظر متعلق به کدام مذهب است. این رویکرد، عملاً انحصارگرایی فقهی را در هم شکست.
معماری دارالتقریب؛ خانه مشترک شیعه و سنی
شاید بتوان شاهکار زندگی شیخ شلتوت را نقش او در تأسیس و بالندگی «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة» دانست. در اواخر دهه ۱۹۴۰، در فضایی که استعمارگران با سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» سعی در تشدید اختلافات مذهبی داشتند، شلتوت به همراه گروهی از نخبگان روشنضمیر (همچون شیخ محمدتقی قمی از ایران و شیخ مصطفی المراغی از مصر) نهادی را بنیان نهادند که هدفش زدودن غبار بدبینی و جهل از چهره مذاهب اسلامی بود.
شلتوت معتقد بود که بسیاری از اختلافات میان شیعه و سنی، نه ریشه در اصول دین، بلکه ریشه در سوءتفاهمها، جهل متقابل و دسیسههای سیاسی دارد. او در دارالتقریب تلاش کرد تا علمای مذاهب را دور یک میز بنشاند تا «با هم سخن بگویند» نه اینکه «علیه هم سخن بگویند». ثمره این تلاشها، انتشار مجله «رسالة الاسلام» بود که مقالات علمای بزرگ شیعه و سنی را در کنار هم منتشر میکرد و به تریبونی برای صدای وحدت تبدیل شد.
فتوای تاریخی: شکستن حصارهای هزار ساله
اوج جسارت علمی و اخلاص دینی شیخ محمود شلتوت در فتوای تاریخی او در ۱۷ ربیعالاول ۱۳۷۸ هجری قمری (۱۳۳۷ شمسی) تجلی یافت. در روزی که جهان اسلام میلاد پیامبر رحمت (ص) و امام جعفر صادق (ع) را جشن میگرفت، شیخ الازهر سندی را امضا کرد که لرزه بر اندام تفرقهافکنان انداخت.
از او پرسیده شد: «آیا یک مسلمان برای صحت عبادات و معاملات خود حتماً باید از یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت پیروی کند؟ و آیا پیروی از مذهب امامیه اثنیعشری جایز است؟»
پاسخ شیخ شلتوت صریح، قاطع و مبتنی بر روح شریعت بود. او فتوا داد:
۱. دین اسلام هیچکس را ملزم به پیروی از یک مذهب خاص نکرده است. هر مسلمانی حق دارد از هر مذهبی که به طور صحیح نقل و تدوین شده باشد، تقلید کند.
۲. «مذهب جعفری معروف به مذهب امامی اثنیعشری، مذهبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مذاهب اهل سنت جایز است.»
این فتوا تنها یک حکم فقهی نبود؛ بلکه یک بیانیه سیاسی و اجتماعی عظیم بود که به مشروعیتبخشی رسمی مذهب تشیع از سوی عالیترین مقام دینی اهل سنت انجامید. شلتوت با این فتوا، به میلیونها شیعه در سراسر جهان پیام داد که شما برادران ایمانی ما هستید و عمل شما مقبول درگاه الهی است. او خطاب به اهل سنت نیز تأکید کرد: «سزاوار است مسلمانان این حقیقت را دریابند و از تعصب ناحق و ناروایی که نسبت به مکتب معینی دارند، دوری گزینند.»
انگیزه او از این فتوا، چنانکه خود بارها بیان کرد، سیاسی نبود. او پس از مطالعه دقیق کتب فقهی شیعه (که توسط آیتالله بروجردی و دیگران به مصر ارسال شده بود) به این نتیجه رسید که فقه جعفری دارای غنا، پویایی و استدلالهای محکمی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. او حتی در برخی مسائل فقهی، شخصاً بر اساس فقه شیعه فتوا داد و نشان داد که در جستجوی حقیقت، نام مذهب برایش موضوعیت ندارد.
پیوند برادری
یکی از زیباترین فصول زندگی شیخ شلتوت، رابطه قلبی و مکاتبات او با مرجع عالیقدر جهان تشیع، آیتالله بروجردی بود. با اینکه این دو بزرگوار هرگز یکدیگر را ملاقات نکردند، اما از طریق نامه و نماینده، پیوندی عمیق برقرار ساختند که مسیر تاریخ را تغییر داد. آیتالله بروجردی، شلتوت را میستود و شلتوت نیز شیفته شخصیت و علم آیتالله بود.
نقل شده است که شیخ شلتوت در پاسخ به یکی از نامههای آیتالله بروجردی نوشت: «استاد اعظم، نامهتان رسید. آن را بوسیدم و مطالب بسیار ارزندهای در آن دیدم. به جای دعاهایی که پس از نمازها میخواندم، اکنون نامه شما را میخوانم…» این عبارت نشاندهنده عمق ارادت و باور شلتوت به قداست هدف وحدت بود؛ گویی او تلاش برای وحدت مسلمین را عبادتی همسنگ دعا و نیایش میدانست. این دو رهبر دینی با همکاری هم، سدی محکم در برابر توطئههایی ساختند که میخواستند با تحریک تعصبات، جهان اسلام را به جنگ داخلی بکشانند.
سیاست در خدمت دیانت
شیخ شلتوت، وحدت اسلامی را تنها در حوزه نظر محدود نمیکرد. او معتقد بود که وحدت باید خروجی عملی در برابر دشمنان مشترک داشته باشد. زمانی که دولت وقت ایران در سال ۱۳۲۶ شمسی اقدام به شناسایی دوفاکتوی اسرائیل کرد، شلتوت به میدان آمد. او تلگرافی شدیداللحن خطاب به آیتالله بروجردی و سایر علما نوشت و این اقدام شاه را خیانت به آرمان فلسطین و اسلام دانست. او از علمای شیعه خواست تا با فشار بر حکومت، مانع از این ننگ شوند. این اقدام نشان داد که برای شلتوت، مسئله فلسطین و قدس، مسئلهای فرامذهبی و ناموسی است.
همچنین، در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در ایران، زمانی که رژیم شاه به کشتار مردم و دستگیری امام خمینی (ره) اقدام کرد، شیخ شلتوت ساکت ننشست. او با صدور بیانیهای، تجاوز به حریم روحانیت و کشتار مسلمانان را محکوم کرد و از محمدرضا شاه پهلوی خواست که از این جنایات دست بردارد. او خطاب به مسلمانان جهان نوشت: «هشدار میدهم به مسلمانان همه کشورها و به ملت ایران که این تجاوز و دستدرازی بیشرمانه را به سادگی نگاه نکنید.» این حمایت صریح رئیس الازهر از یک مرجع شیعی انقلابی، اوج آزادگی و فرامذهبی اندیشیدن او را به نمایش گذاشت.
میراث ماندگار: مقدمهای بر مجمعالبیان و نفی تکفیر
از دیگر اقدامات ماندگار شلتوت، نگارش مقدمهای عالمانه بر تفسیر گرانسنگ شیعی «مجمع البیان» اثر شیخ طبرسی بود. او با این کار، عملاً به اهل سنت توصیه کرد که از گنجینههای تفسیری شیعه بهره ببرند. او همچنین با هرگونه تکفیر و نسبت دادن شرک به مسلمانان به شدت مخالف بود. در برابر جریانهای سلفی افراطی و وهابی که توسل و زیارت را شرک میدانستند، شلتوت موضعی اعتدالی داشت و معتقد بود که باید بین تکریم اولیای خدا و عبادت آنها تفاوت قائل شد و نباید به سادگی حکم به خروج مسلمانان از دین داد.
غروب خورشید وحدت
سرانجام، قلب تپنده شیخ محمود شلتوت در ۲۲ آذر ۱۳۴۲ (۱۳۸۳ قمری) از حرکت باز ایستاد. خبر درگذشت او، جهان اسلام را در بهت و اندوه فرو برد. نه تنها قاهره، بلکه نجف، قم و مشهد نیز در سوگ او عزادار شدند. علمای بزرگ شیعه، از جمله شیخ آقابزرگ تهرانی، پیامهای تسلیتی فرستادند که در آنها او را «مصلح مخلص» و «برادر از دست رفته» نامیدند.
شیخ محمود شلتوت رفت، اما میراث او همچنان زنده است. او به جهان اسلام آموخت که میتوان سنی بود و به شیعه عشق ورزید؛ میتوان رئیس الازهر بود و فقه جعفری را تدریس کرد؛ میتوان در قاهره زیست و نگران قم بود. زندگی او الگویی ابدی برای همه کسانی است که رؤیای «امت واحده اسلامی» را در سر میپرورانند. او ثابت کرد که آنچه باقی میماند، برادری ایمانی و ریسمان محکم الهی است. نام شلتوت امروز نه فقط به عنوان یک فقیه نواندیش، بلکه به عنوان نماد شجاعت در شکستن تابوهای تفرقهآمیز و طلایهدار تقریب مذاهب در تاریخ اسلام جاودانه شده است.