
زنان در هشت سال دفاع مقدس؛ پرترهای از شجاعت و کنشگری
خبرگزاری مهر، گروه جامعه؛ زنان ایرانی در هشت سال دفاع مقدس، تنها نظارهگر نبودند؛ آنان کنشگرانی فعال در خط مقدم، امدادگاهها و صحنههای دشوار جنگ بودند. از میان ۷۳۰۵ زن شهیده، ۵۰۰ نفر رزمنده بودند که سلاح به دست گرفتند و خود را در برابر آتش و خطر قرار دادند. در کنارشان، ۵۷۳۵ جانباز زن حضور داشتند که بیش از سه هزار نفرشان درصد جانبازی بالای ۲۵ داشتند. همچنین ۱۷۱ زن اسیر با تحمل شرایط سخت، به نماد صبر و پایداری بدل شدند.
زنان رزمنده؛ فرشتگان سفیدپوش
زنان رزمنده، امدادگر و پزشک، با گامهایی استوار و قلبهایی پر از شجاعت، خطوط مقدم را پر کردند. ۲۲٬۸۰۸ امدادگر زن و ۲٬۲۷۶ پزشک زن، فرشتگانی بودند که میان دود و خون، جان مجروحان را نجات دادند. زنان در بیمارستانهای صحرایی و پایگاههای امدادی با دستان پرمهر، مجروحان را پانسمان میکردند، دارو و تجهیزات را آماده میکردند و هر لحظه آماده بودند تا با شجاعتی بیپایان، به رزمندگان کمک کنند. یکی از امدادگران زن، میگفت: گاهی شبها تا صبح در بیمارستان صحرایی بودیم و صدای انفجار لحظهای قطع نمیشد، اما هر بار که مجروحی به زندگی بازمیگشت، گویی خود ما نیز تازه زنده میشدیم.» زنانی که در پشتیبانی جبهه حضور داشتند، نه فقط خدمات ارائه میدادند، بلکه امید و روحیه مقاومت را در میان رزمندگان زنده نگه میداشتند و گاه برای نجات جان رزمندگان از جان خود میگذشتند.
آمنه وهابزاده میگوید: پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر «گاز خردل شیمیایی» در همه منطقه پخش شده بود، به سرعت ماسکم را زدم، ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش میکردم ماسک ندارد. برای همین ماسکم را برداشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی میسوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود، آنقدر که بیهوش شدم.
مریم کاتبی، یکی از پرستاران در دوران دفاع مقدس، درباره فعالیت شبانهروزی پرستاران و بانوان امدادگر در این دوران و جانفشانیهای آنها میگوید: هنگامی که در مریوان بودیم، یک روز خواهری آوردند که دستش سفید سفید شده بود و حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرطی رنج میبرد. بعداً که قدری حالش بهتر شد فهمیدیم که این خواهر نیمهشب به منطقه رسیده و به مدت ۷۲ ساعت بیآنکه چیزی بخورد، در اتاق عمل پنسها را میشسته و دستهبندی میکرده است. از بس که دستش داخل آب بوده، دستش سفید شده بود. این خواهر بعد از بهبودی مجدداً در منطقه ماند و به پرستاری مجروحین جنگی پرداخت.
پشتیبانی پشت خطوط؛ ستونهای نامرئی جبهه
اما حضور زنان در دفاع مقدس تنها محدود به خط مقدم نبود؛ بسیاری از آنان در پشت جبهه، ستونهای نامرئی مقاومت بودند. مادر شهید الحانی، یازده سرباز عراقی را به خانهاش دعوت کرده بود، به آنها غذا داده بود، و زمانی که آنها به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل میکند و بسیجیها را با خبر میسازد، و خود او هم با چوب دستی به جان بعثیها میفتد. داستان این زن شجاع را رهبر انقلاب، این گونه نقل کرده است: به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی میکرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود اینکه چهل پنجاه سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع میکرد. معروف بود که با چوب دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است.
برخی از دختران خرمشهر، در مقاطعی نزدیک خطوط دشمن حاضر میشدند و تجربههایی از شجاعت و همبستگی زنان رزمنده را در دفتر تاریخ ثبت میکردند. بانوان پشتیبانی مسجد جامع با استفاده از بشکه و قابلمه با وانت بار، آب آشامیدنی را به رزمندگان اسلام میرساندند. الهه حجازی میگوید: آن روزها از قمقمه و امکانات مخصوص نظامی خبری نبود. حتی نیروها با لباسها و کفشهای معمولی به جنگ میرفتند. تانکر آب از آبادان و اطراف خرمشهر میآمد از زیر آتش و توپ و خمپاره میگذشت و اگر سالم به مسجد میرسید، ما آن را تقسیم میکردیم.
خواهران ذخیره سپاه خرمشهر در مسجد امام صادق (ع) درحالیکه خود مسلح بودند، کار حفاظت از مهمات را به صورت پستهای نگهبانی دو ساعته بر عهده داشتند و تمیز کردن سلاح رزمندگان، خشابگذاری، خالی کردن بار مهمات از کامیونها نیز از زمره فعالیتهای تدارکاتی زنان برای جبهههای جنگ بود.
زنان در شهرها؛ مادران صبر و امید
در کنار حضور در خط مقدم و بیمارستانهای صحرایی، زنان ایرانی نقش بیبدیلی در حفظ روح و مقاومت جامعه شهری ایفا کردند. مادران، خواهران و همسران رزمندگان، هر روز با امید در کنار خانوادهها حضور داشتند و برای یاری جبهههای نبرد از چیزی دریغ نمیکردند. روزهای دفاع مقدس تداعیگر روایتهای بسیاری از زنانی است که گاه همراه با همسران خود تا شهرهای مرزی میرفتند. روایت همسران فرماندههای جنگ از روزهای موشک باران دزفول خواندنی است.
همسر شهید علی چیتسازیان اینگونه روایت میکند: زندگی در دزفول برای من که بچه همدان و منطقه سردسیر بودم خیلی متفاوت بود. هر صبح وقتی از خواب بیدار میشدم و رختخوابم را با احتیاط جمع میکردم، چند تا عقرب پیدا میکردم که زیر بالش و تشکم جا خوش کرده بودند. … همسرم همواره به من میگفت اگر کاری انجام میدهم و گامی برای اعتلای وطن و پیروزی در جنگ تحمیلی برمیدارم شما هم در آن شریک هستید و اگر ثواب و بهرهای از آن برایم نوشته شود، سهم شما نیز خواهد بود.
زنانی که در شهرها پشتیبانی میکردند، علاوه بر پرستاری و امدادرسانی به مجروحان، در جمعآوری کمکهای مردمی، تهیه غذا و لباس، و حتی آموزش کودکان فعالیت میکردند. یکی از مادران شهر خرمشهر میگوید: هر روز که نان و آب به خانه میآوردیم، با خود میگفتم: اگر ما ایستادهایم، فرزندانمان در جبهه میتوانند مبارزه کنند. هر تکه نان، هر لحظه صبر، بخشی از دفاع ما بود». این زنان ستونهای بیصدای مقاومت بودند؛ آنان که با عشق و ایثار، پشتوانه معنوی و عملی رزمندگان شدند و نشان دادند که دفاع از وطن، همه جا جریان دارد؛ حتی در دل کوچهها و خانهها.
۵۰۰ زن رزمنده، ۷۳۰۵ زن شهیده، ۱۷۱ زن اسیر و ۵۷۳۵ جانباز زن، اعداد و ارقامی هستند که پشت هر یک از آنها، روایتی از مقاومت، انتخاب آگاهانه و ایستادگی در برابر خطر نهفته است
خیریه معاوی میگوید: آن روزها مادر کارش شده بود نان پختن برای رزمندگان، برای بچههای یتیم هم نان میپخت. کم کم رزمندگان عادت کرده بودند، خودشان به خانه ما میآمدند و نان میگرفتند حتی بعضی از روزها اگر نمیآمدند مادرم نانها را داخل کوله پشتی میگذاشت و از بین نیزارها برایشان میبرد.
در مسجد مهدی موعود (عج)، زنان روزانه برای دویست نفر غذا میپختند. ساغر کریمی میگوید: تمام پخت و پز با ما زنها بود. کیسههای برنج، آرد، دیگ و اجاقها را خودمان جابهجا میکردیم. من هر روز برای دویست نفر غذا میپختم.
در هلال احمر شهر اهواز بانوان زیادی در سالنهای بزرگ به کار دوختن لباس مشغول بوده و عدهایی نیز که مهارتی در خیاطی نداشتند به کار تکهدوزی میپرداختند. زنان و دختران یزدی، ابرقویی و سمنانی و دیگر نقاط نیز با بافتن کلاه، دستکش، ژاکت، جوراب و سایر البسه گرم به یاری جبهههای جنگ تحمیلی شتافتند. در استان اصفهان، تعداد ۲۰۰۰ نفر از خواهران در سراسر استان اعلام آمادگی نموده و در اموری نظیر دوختن کیسه و انواع مختلف بافتنیها مشغول شدند. در میان آنان خانمی نابینا بنام حبیبه دکمه لباسها را میدوخت.
زهرا محمودی در زمینه شستن لباسهای رزمندگان در پایگاه شهید علم الهدی اهواز میگوید: پایگاه علم الهدی در اهواز محل شست و شوی لباسهای خونی رزمندگان و شهدا بود که پس از شست و شو و رفو دوباره برای استفاده رزمندگان به جبهه فرستاده میشدند. در آنجا خانمهای زیادی برای شست و شوی لباسها مستقر بودند ولی یکی از آنها که نوهاش شهید شده بود اما همچنان لباسهای غرق به خون رزمندگان را میشست. در میان این لباسها، گاهی تکهای از استخوان مجروحین و یا شهدا پیدا میشد و معمولاً او مرا صدا میزد و آن را به من میداد که داخل باغچه دفن کنم.
فراتر از آمار؛ روحیه صبر و فداکاری
نگاهی به نقش زنان در دفاع مقدس، تصویری روشن و چندلایه از کنشگری، فداکاری و ایثار پیش چشم میگذارد. زنان رزمندهای که سلاح به دست گرفتند، امدادگرانی که در خطوط مقدم جان مجروحان را نجات دادند، مادرانی که در شهرها ایستادند و خانه و جامعه را حفظ کردند، و زنانی که با صبر و مقاومت خود، پشتوانه معنوی و عملی جبههها شدند، همگی نشان دادند که جنگ تنها میدان نبرد نیست؛ بلکه عرصهای است که شجاعت و مسئولیتپذیری انسانها در همه جا جاری است.
آمارها تنها بخش کوچکی از این واقعیت را نمایان میکنند: ۵۰۰ زن رزمنده، ۷۳۰۵ زن شهیده، ۱۷۱ زن اسیر و ۵۷۳۵ جانباز زن، اعداد و ارقامی هستند که پشت هر یک از آنها، روایتی از مقاومت، انتخاب آگاهانه و ایستادگی در برابر خطر نهفته است. اما فراتر از اعداد، روح زنان ایرانی در دفاع مقدس است که درسهایی از پایداری، همبستگی و فداکاری به نسلهای آینده منتقل میکند.
در نهایت، نقش زنان در جنگ، نه فقط در خطوط مقدم، بلکه در هر نقطهای که خون، امید و اراده جریان داشته، نمایان شد؛ گواهی بر اینکه قدرت واقعی دفاع از وطن، در حضور فعال، هوشیاری و قلبهای فداکار نهفته است. آنان یادآورند که مقاومت و ایثار، فراتر از جنسیت، زمان و مکان است و میتواند الهامبخش تمام انسانهایی باشد که به ارزشهای اخلاقی و انسانی پایبندند.