Skip to content Skip to footer

نقش استعمار در بازتولید هویت‌ها در «شرق»‌؛ استیلای مستحکم و غیر مستقیم

به گزارش خبرنگار مهر، در مراودات روزمره و ارتباط با مردم حتماً بارها و بارها با اتفاقات و مسائلی برخورد کرده‌اید که رنگ و بویی از غرب دوستی و تائید رفتارهای غربی و در مقابل تحقیر و کم دیدگی خودی را دارد. اینها را نه فقط در گفتار صریح که در رفتار و ترجیحات و سخنان گاه ناخوداگاه می‌توان پیدا کرد که حاکی از این است غرب زدگی و خودباختگی تا چه اندازه در لایه‌های مغز و فکر برخی رسوخ کرده و خود را در موقعیت‌های مختلف نشان می‌دهد. موضوعی مهم و البته قابل بررسی که در چند سال اخیر نیز به کرات نمونه‌های آن را در بستر شبکه‌های مجازی که مجالی برای حرف و سخن از هر موضوعی امکان پذیر است می‌توان دید. آنهایی که به زیبایی از جامعه غربی و حتی اشکالات و خرابی‌ها و نابسامانی‌ها و معضلات آن با عینک خوشبینی و ملاطفت صحبت می‌کنند اما در مواجهه با بهترین‌های داخلی باز زبان به گله و شکایت و شکوه می‌گشایند. در واقع بدی غرب را خوبی می‌بینند و خوبی کشور خود را بد! این نگاه خودباختگی و غرب دوستی و احساسی که باعث می‌شود خود را کوچک و کم و دیگری را بزرگ و ارزشمند ببینیم ریشه در یک جریان تاریخی و هدایت شده دارد که خواسته یا ناخواسته انسان را در یک کشور غیر اروپایی و آمریکایی پست و حقیر می‌شمارد و انسان دیگری در اروپا و آمریکا را متمدن. چیزی که نه فقط در کشور خودمان که نمونه‌های آن را در دیگر کشورها نیز می‌تواند پیدا کرد.

برای ریشه یابی مسئله خود تحقیری باید نگاهی تاریخی به زمانی که غربی‌ها سلطه خود را بر دیگر کشورها و جوامع آغاز کردند و با استثمار و استعمار به غارت و چپاول کشورهای فقیرتر پرداختند. آنها افزون بر این و با یک تجاوز فرهنگی توانستند این نگاه را بر مردم کشورهای دیگر بقبولانند که انسان غربی با سلطه و تجاوز و پیشرفت در چند زمینه توانسته بر دیگر ممالک غلبه کند پس در همه امور بر دیگر ملت‌ها برتری دارد.

هویت و مسئله خودتحقیری

محسن ردادی استادیار گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی در کتاب بی خودی به موضوع خودباختگی فرهنگی و زمینه‌های فرهنگی آن پرداخته و تاکید دارد این پذیرش برتری غربی‌ها از سوی ملل دیگر تصادفی نیست و در بیشتر زمینه‌ها این برتر پنداری غیرواقعی است. او در ابتدای کتاب به یک مثال ساده از یک مستند کوتاه پرداخته و آن را مثالی برای احساس حقارت جامعه شرقی در مقابل جامعه غربی دانسته و تاکید می‌کند اگر ماهیت خودباختگی را دقیق نشناسیم و آن را ریشه یابی نکرده و بر نقاط ضعف و قدرت خود تمرکز نداشته باشیم دچار آسیب خواهیم شد. ترفند غربی‌ها برای برتر نشان دادن خود گونه‌ای از سلطه آنان بر جهان در دوران پسا استعماری است تا ملل دیگر با این تصور با مزدی اندک برای آنان کارگری کنند و مواد خام خود را به بهایی ناچیز به آنان بفروشند.

کتاب در پنج فصل به موضوعات گوناگونی پرداخته است. در فصل اول به عواملی که باعث شکل گیری هویت افراد می‌شود و نقش استعمار در کنترل و بازتولید این هویت‌ها اشاره دارد. در ابتدا تعریفی از هویت ارائه می‌دهد که مقوله‌ای احساسی و نشأت گرفته از حس آدمی و پدیده‌ای شکل گرفته در جامعه است. بنابراین نمی‌توان هویت را به صورت فردی و جدا از جامعه در نظر گرفت نکته دیگر اینکه هویت ناشی از تأمل و خودآگاهی است و اگر خودآگاهی نباشد هویت شکل نمی‌گیرد. همچنین شکل گیری هویت به دو عامل اساسی خلاصه می‌شود یکی تاریخ و دیگری وطن.

استعمار فرهنگی: جنگی بدون سلاح

آنچه در اینباره مهم است خالی شدن از هویت بومی و خودباختگی باعث می‌شود ملت‌های تحت استعمار و بهره کشی به مبارزه با غرب حتی فکر هم نکنند. همچنین کشورهای استعمارگر با تربیت مردم جهان، معیارهایی را جهانی می‌کنند که براساس این معیارها، تمدن غرب، بهترین و قوی‌ترین تمدن به حساب آید و غربی‌ها نیز زیباترین، باهوش‌ترین و منظم ترین مردم جهان به شمار روند. چنین شناختی از جهان و جایگاه خود در جهان، برتری و تسلط دائمی کشورهای غربی را تضمین می‌کند.

کتاب سپس به دوران استعمار و نقش آن بر تغییر هویت‌ها و انگاره‌های ذهنی جامعه اشاره می‌کند اینکه کار استعمار نابودی هیئت‌های بومی بود و مردم استعمارزده با مشاهده استعمارگران تلاش می‌کنند هویت خود را با آنان هماهنگ کنند از این رو زبان، لباس، رفتار و آداب آنان را تقلید می‌کنند. اتفاقی که به وفور در میان استعمارگران دیده می‌شود.

بخش اعظم تلاش استعمارگران صرف نهادینه کردن این فهم در میان استعمارزدگان می‌شود که برتری آنان نشأت گرفته از کامل‌تر بودن آن هاست. اگر استعمار شدگان درباره این گزاره بنیادین تردید کنند و بفهمند استعمارگر نیز ضعف و کمبودهایی دارد، در این صورت کم کم ایده مقاومت در برابر استعمار رشد می‌کند. پس استعمار شدگان باید به کامل بودن استعمارگران ایمان داشته باشند و مقاومت در برابر آنها را بدون منطق و غیر ممکن بدانند تا فرایند استعمار تداوم یابد به خصوص در دوره پسا نو استعماری که دیگر استعمارگران حضور فیزیکی و مستقیم در مستعمره‌ها ندارند رواج چنین باوری در میان ملت‌های جهان سوم برای حیات استعماری ضروری است.

ساخت هویت استعمارگر از هویت استعمارزده

هویت استعمارگر نیز در تقابل با استعمارزده ساخته می‌شود. استعمارگر هویت خود را در آینه مستعمره‌ها می بیند و می‌سازد. با این تفاوت که استعمارزده تلاش می‌کند تبدیل شوند به آنچه استعمارگران هستند. به بیان دیگر استعمارزده، استعمارگر را به صورت من کامل تلقی می‌کند و می کوشد هرچه بیشتر به این تصویر نزدیک تر شود. برعکس استعمارگر استعمارزده را به صورت من ناقص تصویرسازی می‌کند و می کوشد هرچه بیشتر از این تصویر دور شود. در نقشه‌ای که استعمارگران از دنیا ترسیم کرده‌اند اروپا مرکز و قلب جهان است و مستعمره‌ها محیط پیرامونی این مرکز را تشکیل می‌دهند.

هم اکنون که در دوران پسا استعماری به سر می بریم هویت، جنسیت، ملیت و فرهنگ تحت تأثیر استعمار قرار دارد و کشورهای استعمارگر به صورت غیرمستقیم آن‌ها را کنترل و مدیریت می‌کنند. هر چند استعمار به شکل گذشته مشهود نیست، فعالیت استعمارگران به صورت غیر مستقیم آن‌ها را کنترل و مدیریت می‌کند. امروزه استعمارگر در قالب ادبیات و هنر و علم خود را از سایر ملت‌ها متمایز می‌کند و با این روش زمینه استقرایی استیلای مستحکم‌تر خود را فراهم می‌سازد.

Leave a comment

0/100

4 × چهار =

هفده + دوازده =

عضویت در خبرنامه

از آخرین اخبار و اطلاعیه های سایت مطلع گردید

[yikes-mailchimp form="7"]

عضویت در خبرنامه

از آخرین اخبار و اطلاعیه های سایت مطلع گردید

[yikes-mailchimp form="7"]