
آنچه «نسل زد» از آن فاصله میگیرد، اصل دین نیست؛ لزوم شناخت بیطرفانه
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-فاطمه علی آبادی: در سالهای اخیر، بحث و گفتگو پیرامون نسل «زد» در ایران به یکی از موضوعات محوری در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و دینی بدل شده است. این نسل که در بستر جهانی دیجیتال، شبکههای اجتماعی و تحولات پرشتاب سیاسی و اقتصادی رشد یافته، نه بهطور کامل از سنتهای نسلهای پیشین گسسته و نه ادامهدهنده بیچونوچرای همان الگوهاست. تجربههای روزمره، شنیدههای خانوادگی و مواجهه مستمر با گفتمانهای انتقادی نسبت به «دین» و نقش آن در عرصه عمومی، ذهنیتی تازه در آنان شکل داده است؛ ذهنیتی که در آن عقلانیت جدید موارد دیگر شده است. فهم این نسل، بدون درک پیوند میان ویژگیهای موروثی و خصوصیات برآمده از زیستجهان امروزی آنان، امکانپذیر نیست؛ چراکه در این ترکیب، هم رگههایی از دینداری و معنویت باقی مانده و هم گرایش به بازتعریف شخصی و انسانی دین، با ظرفیتهایی برای زیست جدید دیده میشود.
بر همین اساس برای بررسی این مهم که «نسل زد، دینگریز است یا دیندار؟» با جبار رحمانی عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم و تحقیقات و فناوری به گفتگو پرداختیم که بخش نخست آن در ادامه تقدیم مخاطبان میشود:
*در مواجهه با نسل «زد» در ایران، چگونه میتوان میان ویژگیهای موروثی از نسلهای پیشین و خصوصیات متمایز برآمده از تجربه زیسته آنان تمایز گذاشت، و این تمایز چه تأثیری بر ارزیابی فرهنگی و اجتماعی این نسل دارد؟
در بحثهای امروز جامعه ایران، نسل «زد» گاهی با ستایش و گاهی با انتقاد شدید توصیف میشود. اما پیش از هرگونه داوری، باید این نسل را بهعنوان واقعیتی اجتماعی با مختصات خاص خود شناخت. واقعیت این است که آنان نه بهطور کامل از نسلهای پیشین گسستهاند و نه کاملاً ادامهدهنده همان الگوها هستند. بخشی از ویژگیهایشان ریشه در تربیت والدین و نظام آموزشی پیشین دارد و بخشی دیگر، حاصل تجربه زیسته و انتخابهای این نسل متفاوت در دنیای امروز است.
نگاهها به این نسل، بسته به زاویه دید، گوناگون است. منتقدان بیشتر بر فاصلهگیری آنان از آرمانها و ارزشهای سنتی تأکید میکنند. مدافعان بر انعطافپذیری، نگاه واقعگرایانه و بینش انسانیترشان انگشت میگذارند.
نخستین گام در مواجهه با نسل «زد» باید شناخت علمی و بیطرفانه ویژگیهای واقعی آن و نه قضاوت بر اساس معیارهای نسلهای گذشته باشد. برای فهم دقیقتر این نسل، چند شاخص برجسته در رفتار و نگرش آنها قابل ذکر است نخست اینکه برخلاف نسلهای دهه شصت و هفتاد که در بستر گفتمانهای ایدئولوژیک رشد کردند، نسل «زد» کمتر از ۱۰ تا ۱۲ درصد گرایش سیاسی-ایدئولوژیک فعال دارد.
آنان ترجیح میدهند زندگی شخصی را بر اساس واقعیتها و منافع ملموس و تجربه زیسته پیش ببرند. خصیصه دیگر این نسل واقع گرایی آنهاست، آنها برای زندگی در این جهان تلاش میکنند و قرار نیست به وضعیت موعودی برسند به عبارت دیگر این نسل در جهان واقعی زندگی میکند، نه در ایدهآلهای آرمانشهری سیاستگذاران. این واقع گرایی میتواند دلالتهای مختلفی داشته باشد چه در جستجوی بهرهبردن از لحظات زندگی باشند و چه با پذیرش روزمرگی پیش بروند، رویکردشان در تضاد با نظام آموزشی ایدئولوژیک نسلهای پیشین است.
الگوهای جنسیتی این نسل متفاوت از نسلهای قبلیشان است، مرزبندیهای سخت و نگاه صفر و یکی به روابط زن و مرد که در فرهنگ رسمی هم عمیقاً نهادینه شده، چندان برایشان معنا ندارد. آنان روابط انسانی را بر اساس احترام و تعامل تعریف میکنند، نه کلیشههای جنسیتی. به نظرم مهمترین خصیصه این نسل نسبت آنها با تبعیضهای سیستماتیک و ذات گرایانه است. این نسل تبعیض و نهادینه سازی فرودستی بر اساس قومیت، مذهب یا جنسیت را نمیپذیرد و تفاوتها را ذاتی و ارزشیگذاریشده نمیداند. برایشان این گزاره که «بهخاطر مذهب یا قومیت خاص، فرد بیارزشی هستی» غیرقابل قبول و حتی بی معنا است اگر در برخی موقعیتهای قدرت قرار داشته باشند.
*چگونه تجربههای غیرمستقیم «نسل زد» بر نگرش آنان تأثیر گذاشته است؟
در خصوص نسل «زد» و تجربه آنان از دین، باید توجه داشت که بسیاری از افراد این نسل در دهه سنی نوجوانی قرار دارند و در این سن، قضاوت قطعی کمی زودهنگام است. با این حال، پیمایشها نشان میدهد که وضعیت مشارکت مذهبی در کشور همچنان نامناسب نیست؛ بیش از نودوهشت درصد جامعه به خدا اعتقاد دارند و میانگین مشارکت در آئینهای جمعی بین شصت تا شصتوپنج درصد است، که وضعیتی نرمال و متعادل به شمار میآید. این گزارههای حاصل از پیمایشهای ملی تا حدی شامل این نسل هم میشود.
آمار نشان میدهد که نیازی نیست نسل جدید را متهم به بیدینی کنیم، آنچه آنان از آن فاصله میگیرند، «اصل دین» نیست؛ بلکه دینی است که در تجربه و گفتگوهای پیرامونی خود دریافتهاند که به زندگی روزمرهشان آسیب زده، آن را تلخ و مشقتبار کرده و آنها را در تنگنایی معیشتی و روانی قرار داده است
این آمار نشان میدهد که نیازی نیست نسل جدید را متهم به بیدینی کنیم. آنچه آنان از آن فاصله میگیرند، «اصل دین» نیست؛ بلکه دینی است که در تجربه و گفتگوهای پیرامونی خود دریافتهاند و این حس را دارند که به زندگی روزمرهشان آسیب زده، آن را تلخ و مشقتبار کرده و آنها را در تنگنایی معیشتی و روانی قرار داده است. آنها در فضاهای خانوادگی و رسانهای در حال بزرگ شدن هستند که دائماً این نگاه به دین مورد نقد و بازاندیشی جدی قرار میگیرد. لذا نمیتوان آنها را بی دین دانست آنها این نوع نگاه به دین را نمیپذیرند. ممکن است این نسل شخصاً این فشار یا آسیب را تجربه نکرده باشد، اما در گفتگوهای والدین و دیگر بزرگترها شنیده که برخی سیاستها و فرهنگهای غالب چه پیامدهایی برای حیات و معیشت ایجاد کرده است. هنگامی که نقد این نگاه به دین به موضوعی رایج در «گفتگوهای درونی خانواده» بدل شود، طبیعی است که نسل جدید علایق عمیقی نسبت به آن پیدا نکند.
هرچند تربیت دینی آنها بسیار متفاوت از تربیت دینی دوره نوجوانی والدینشان است و شاید تفاوتی بسیار عمیق را بتوان بین این دو الگوی تربیتی (تربیت دینی حداکثری دوره نوجوانی والدینشان و تربیت دینی حداقل و گاه بسیار رقیق این نسل توسط همان والدین) مشاهده کرد. در دهه شصت، کودکان عمیقاً به دین تعلق داشتند، زیرا والدینشان تعلق خاطر جدی به دین داشتند و در فضای خصوصی، هیچگاه علیه دین سخن نمیگفتند. دین در آن فضا همواره حرمت داشت و رفتارها و آئینها نیز با آن هماهنگ بود و بهصورت زنده به نسل بعد منتقل میشد. اما اکنون، وقتی کودکان در مهمانیها یا محافل خانوادگی والدین و آشنایان، پیوسته سخنانی انتقادی علیه آن میشنوند، دلیلی وجود ندارد که نسبت به آن دلبستگی ویژهای پیدا کنند ضمن آنکه این نسل عملکرد برخی سیاستها در جامعه را به عینه میبیند. به همین دلیل است که در این نسل، ذهنیت دینی حالت عادی و خنثی پیدا کرده است، چندان حساس یا مناقشهبرانگیز نیست.
*جایگاه دین در فرآیند هویتیابی نسلهای جدید چگونه از محوریت مطلق به یکی از گزینههای متنوع تغییر یافته است؟
در مجموع، دین به مثابه تنها روایت مرکزی هویتیابی، دیگر در هیچیک از نسلهای جدید معنای پیشین خود را ندارد. دین اکنون صرفاً یکی از عناصر هویتیابی است که جوانان امروز ممکن است به آن رو بیاورند.
بخشی از آنان ممکن است همان نگاه به دین که رسمی عرضه میشود انتخاب کنند، بخشی دیگر به جریانهای نوپدید دینی گرایش پیدا کنند، گروهی به معنویتگراییهای جدید روی آورند، و حتی ممکن است عدهای هیچگونه پیوند محوری با دین نداشته باشند. این امر بستگی دارد به میزان جامعهپذیری دینی که هر فرد تجربه کرده است، و به همان نسبت میتوان نقش دین یا عناصر معنوی را در هویتیابی آنها تشخیص داد. با این حال، در کل، نسل جدید بهدلیل واکنشی که نسل والدینشان نسبت به آن نگاه نشان داده است، دین را از جایگاه عنصر کلیدی هویتیابی خود کنارگذاشتهاند. این کنار گذاشتن نتیجه انتخاب خودِ این نسل بهتنهایی نیست؛ بلکه محصول آموزش و تلقینی است که از نسل پیشین و جامعه پیرامونیشان دریافت کردهاند.
ادامه دارد…