چالش فرمان عقل عملی «ایمانوئل کانت» و قضاوت درباره رفتار عاطفی انسان
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: چگونگی و میزان تأثیر دین در هر جامعهای از یکسو به تعریف و نقش دین در زندگی افراد و از سوی دیگر به شرایط اجتماعی-فرهنگی آن جامعه بستگی دارد. جوانان سرمایههای عظیم یک جامعه و آینده سازان نظام و افتخار آفرین مردماند جامعه شناسان معتقدند جامعهای سالم است که جوانانی سالم داشته باشد. یکی از راههای مهم تربیت سالکانتم آشنایی جوانان با آموزههای دینی و بایدها و نبایدهاست. بایدها و نبایدهای دین به مثابه نسخه دکتر است که انسان را از بیماریها نجات میدهد و نتیجه آن ایجاد جامعهای قانون مند متمدن و سالم است. از این رو بایسته است همه مردم به ویژه جوانان با دین بیشتر آشنا شوند زندگی بدون ایمان و دین رنجآور است.
به طور کلی جوانان ذهن خلاق و جستجوگری دارند و همواره به دنبال کشف حقیقت و حل مسائل و پاسخ گویی به شبهات خویشاند. جوان با دهها سوال از جمله این که من کیستم و از کجا آمدهام و به کجا میروم رو به رو است که برای این سوالها باید جواب قانع کنندهای ارائه داد. این شبهات به تعبیر آیت الله شهید مطهری گذرگاه خوبی هستند اما عدم پاسخ گویی به آنها یا در نظر نگرفتن روحیه جوانان در هنگام پاسخ گویی موجب تزلزل در باورهای دینی آنان میگردد و پایههای تربیت دینی را سست میگرداند. خدای متعال به نسل امروز عنایت فرموده و آن این است که قوای فکری و عقلانی جوانان امروز ما نسبت به نسلهای پیش خیلی زودتر به کار میافتد، به طوری که علاقهمندند مسائل را به صورت ریشهای و همراه با استدلال درک کنند و تنها به تبعیت از دیگران اکتفا نکنند و این نعمتی خدایی است که زودتر انسانها را در معرض تکامل قرار میدهد. آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان مرحوم آیت الله مصباح یزدی در خصوص قلمرو ارزشهای دینی است:
زیربنای فکری محکمی را برای رفتارهای خود بیابیم؛ چراکه اگر انسان بخواهد برای رفتارهای خود معیاری صحیح و عقلانی داشته باشد و به خطا و اشتباه نیافتد و اعمال او برای وی پشیمانی به بار نیاورد لازم است زیربنای فکری محکمی داشته باشد. پیشنهاد ما برای رسیدن به این هدف، تفکر در هدف آفرینش انسان بود. به نظر میرسد بهترین راه برای نیل به این هدف این است که انسان به این موضوع بیاندیشد که برای چه آفریده شده و قوایی که خدای متعال در اختیار او گذاشته به چه منظور بوده است. یافتن پاسخ این پرسش به انسان کمک میکند تا راه بهکارگرفتن استعدادها و امکانات خدادادی را بیابد. انسان با بهکارگیری تواناییهای خویش در راه هدف آفرینش، در حقیقت راه پشیمانی و حسرت را بر روی خود میبندد و زمینه را برای شکوفا شدن استعدادهای شگفتانگیز الهی خویش فراهم میکند. حاصل بحث این شد که خدای متعال انسان را برای نیل به رحمت، کمال و فضیلتی آفرید که هیچ موجود دیگری را یارای درک آن مقام نیست.
انسان باید هدف خود را قرب خدا قرار دهد و برای رسیدن به این هدف کار کند و راه رسیدن به این هدف بندگی خداست، ممکن است کسانی ادعا کنند که غرض ما قرب به خداست و اعمالمان همه بندگی خداست، اما در عین حال به هزار گونه گناه و فساد مبتلا باشند. تنها وقتی انسان خود را فریب نمیدهد و در دام شیطان گرفتار نمیشود که واقعاً مرز توحید و شرک را شناخته باشد. اگر انسان این مرز را به خوبی نشناسد، گاهی امر برای خودش هم مشتبه میشود. از عجایب خلقت انسان این است که خودش، خودش را فریب میدهد. بنابراین، از آنجا که هدف بحث ما یافتن نظامی ارزشی از دیدگاه اسلام بود، شایسته است که سخن دیگران را هم در این زمینه بدانیم تا بتوانیم مرز آنها را با اسلام تشخیص دهیم.
چند نمونه از مکاتب اخلاقی
۱. اطاعت از عقل عملی
یکی از مکاتب معروفی که قرنهاست در مغرب زمین طرفداران فراوانی دارد و در محافل دینی و فلسفی سایر کشورها هم جا باز کرده است مکتبی است که خوب و بد را ناشی از عقل عملی میداند و میگوید: ما اصلاً یک قوه مدرکه خاصی داریم به نام عقل عملی که کار آن درک خوب و بد است و این کار از ذاتیات آن به شمار میرود. به نظر ایشان انسان دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی.
کار نوع اول عقل این است که واقعیتها را درک میکند و کار نوع دوم این است که انسان را به خوبی امر و از کار بد نهی میکند. این عقل خاصی است که درک خاصی دارد و اینگونه خلق شده است؛ از اینرو نمیتوان سوال کرد که: چرا راست گفتن خوب است؟ چون این قضیه چیزی جز فرمان عقل عملی نیست.
پایهگذار این مکتب، کانت فیلسوف معروف آلمانی است. اما هدف ما از طرح هدف خلقت در اینجا، یافتن نظامی ارزشی بود و با روشن شدن هدف میتوانیم بگوییم: هرچه ما را به این هدف نزدیک کند خوب و هرچه ما را از آن دور کند بد است. درحالی که کانت میگوید: کار خوب، خوب است چون عقل میگوید و بس. انسان هم وقتی فضیلت دارد که عمل را به قصد امتثال فرمان عقل انجام دهد و هیچ انگیزه دیگری نداشته باشد. حتی اگر انسان عملی را به اقتضای عواطفش انجام دهد عمل خوب شمرده نمیشود و ارزش اخلاقی ندارد.
۲. اخلاق قدرت
مکتب دیگری وجود دارد که میگوید: اخلاق ساخته زورمندان برای فریب مردم است. در بین فیلسوفان غربی هستند کسانی که میگویند: توصیههای اخلاقی مانند: لزوم دلسوزی برای محرومان و مهربانی با مردم، اخلاق ضعف است که زورمندان برای کم کردن مزاحمت مردم ساختهاند وگرنه اصل اخلاق پیدا کردن قدرت است. هر چه میتوانی باید قدرت کسب کنی! این نظریه مبنای اخلاق نیچه آلمانی است که آن را اخلاق قدرت مینامد.
۳. اصالت لذت
مکتب اخلاقی دیگری وجود دارد که عموم مردم در عمل آن را پذیرفتهاند و میگوید: باید دید چه چیزی لذتبخش است و باید به دنبال آن رفت. کار خوب کاری است که برای انسان لذت داشته باشد. اگر برخی محدودیتها را باید پذیرفت از روی ناچاری است؛ چراکه اگر انسان بخواهد همه خواستههایش را اعمال کند سایر انسانها به او اعتراض میکنند و مانع او میشوند و امکان دارد گرفتار زندان یا سایر مجازاتها شود. باید این محدودیتها را در حد ضرورت پذیرفت تا دچار عواقب آن نشویم. این نظریه مکتب لیبرالیسم (به معنای آزادیخواهی) است و میگوید: انسان نباید هیچ قید و بندی داشته باشد مگر آنچه که چارهای از آن نباشد.
۴. نسبیت اخلاق
عده دیگری معتقدند: گرچه نمیتوان هیچ اصل اخلاقی و ارزشی نداشت، اما نمیتوان گفت: اصول اخلاقی و ارزشی ثابتی هم وجود دارد به طوری که برای همه و در همه جا باید رعایت شوند، بلکه ارزش و اخلاقْ بستگی به سلیقه و پسند اکثریت هر جامعه دارد. باید دید اکثر افراد جامعه چه چیزی را میپسندند، آن چیز، خوب اخلاقی میشود و هر چه که اکثریت نپسندیدند آن چیز، بد اخلاقی خواهد بود. بنابراین ارزشها و اخلاقیات متغیر خواهند بود و بستگی دارد که مردم چه چیزی بپسندند. در یکی از سفرهایی که به آمریکا داشتیم و برای سخنرانی در دانشگاهی دعوت شده بودیم در واشنگتن به ساختمانی بسیار زیبا و مجهز رسیدیم که هم کتابخانه و هم کتابفروشی بود. گفتیم برویم از کتابهای آن بازدیدی کنیم شاید کتاب جالبی داشته باشد تهیه کنیم. شخصی که راهنمای ما بود گفت: نه، این کتابفروشی همجنسبازان است که برای خود فلسفهای و کتابهای دانشگاهی دارند و اساتیدی هستند که رسماً آن را تبلیغ میکنند؛ اینجا صلاح نیست شما پیاده شوید. وضع دنیا به اینجا رسیده است که چنین گروههای کثیفی مدعی هستند که اصلاً کار ما درست است و شما اشتباه میکنید.
خدا محور هستی، و رضایت او محور ارزشها
وظیفه اصلی ما این است که به مسائل ریشهای بپردازیم. مسائل دانستنی در عالم بیشمار است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. مثلاً هزینههایی فراوانی صرف میشود تا مجهولات کیهانی شناخته شوند. یکی از فواید این قبیل دانستنیها این است که انسان را با عظمت خلقت خدا آشنا میکند و میتواند برای ما بسیار مفید باشد. اما دو نوع مسأله هست که ریشهای است و سعادت ابدی ما به آنها بستگی دارد؛ یکی شناخت ماهیت این عالم است از این جهت که آیا این عالم هستی مستقل است یا قائم به اراده خداست، و مسأله دیگر شناخت جهت حرکت اخلاقی و رفتاری ماست.
ریشه همه مفاسد اصلی موجود در عالم یا برمیگردد به اینکه شناخت ما نسبت خدا و رابطه خدا با هستی شناخت صحیحی نیست، یا به مسائل اخلاقی برمیگردد که چه باید کرد و چه نباید کرد. مسئله مهم دیگر، مسائل اخلاقی و رفتاری است. واقعاً چند درصد رفتارهای ما فقط برای لذتهای دنیاست؟ قرآن میفرماید: مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا. ۵ ما در کدام یک از این دو دسته قرار میگیریم؟ آیا ما واقعاً تربیت شده قرآن هستیم؟ آیا ما همان طور رفتار میکنیم که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهمالسلام میخواستند؟ چهقدر در عمل شبیه آنها هستیم؟ چه قدر حاضریم برای دین مایه بگذاریم؟ وقتی خطرهایی دین را تهدید میکند چه اندازه حاضریم تلاش کنیم و از مال، جان و آبرویمان مایه بگذاریم تا گوشهای از دین حفظ شود؟ خطاهای رفتاری ما به خاطر این است که معیار انتخاب رفتارهای ما معیار صحیحی نیست.
دستهای اگر به اعماق دلشان مراجعه کنند خواهند دید که انگیزه انجام کارهایشان لذت بردن و خوش بودن است یا به خاطر این است که مردم میپسندند و اگر این کار را نکند مردم آنها را سرزنش یا مسخره میکنند. اما دستهای دیگر از لحظهای که بیدار میشوند، اولین چیزی که به یادشان میآید یاد خداست و تمام حرکات و سکنات ایشان در راه کسب دوستی و رضایت خداست. وقتی میخواهند بخوابند آخرین چیزی که در ذهنشان وجود دارد باز یاد خداست. اسلام میخواهد ما اینگونه تربیت شویم. این هدفْ زمانی محقق میشود که شخص این واقعیت را پذیرفته باشد که اصل و ریشه ارزشها کار برای خداست و زمانی میتواند این واقعیت را بپذیرد که خدا را بشناسد و او را دوست بدارد و به او عشق بورزد. در این صورت میتواند همه کاری خود را برای خدا انجام دهد.