امام عسکری(ع) اخلاق را بهترین ابزار تبلیغ میدانست؛ ماجرای قحطی سامرا
خبرگزاری مهر – گروه دین و اندیشه- عصمت علی آبادی: امروز سالگرد شهادت امام حسین عسکری علیه السلام است. یازدهمین خورشید تابناک آسمان امامت و ولایت، حضرت امام حسن عسکری (ع) (علیهالسلام)، بنا بر نقلی در هشتم و بنا بر نقلی دیگر در دهم ماه ربیعالثانی سال ۲۳۲ هجری قمری، در مدینه منوّره قدم به عرصه وجود نهاد. پدر ارجمندش، امام علیالنقی الهادی (علیهالسلام) و مادر گرامیاش بانویی کریمه و باتقوا به نام «حدیث» (سلاماللهعلیها) بودند.
لقب مشهور ایشان «عسکری» به سبب سکونت اجباریشان در منطقه نظامی سامرا بود و از القاب دیگرشان میتوان به «زکّی» اشاره کرد. کنیه آن حضرت «ابومحمد» است.
امام حسن عسکری (ع) (علیهالسلام) در هشتم ربیعالاول سال ۲۶۰ هجری، بر اثر دسیسه و مسمومیت دستگاه عباسی به شهادت رسیدند و در منزل خود که اکنون حرم مطهر ایشان و پدرشان، امام هادی (علیهالسلام)، است به خاک سپرده شدند. این مکان خانه امام زمان (عج) نیز بوده است. همچنین حضرت نرجس خاتون، مادر بزرگوار امام عصر (عج)، و حکیمه خاتون، عمه ایشان، در همان محل مدفوناند. در سالهای اخیر حرم شریف این خاندان مورد جسارت جریانهای وهابی قرار گرفت، ولی بار دیگر بازسازی شد و امروز زیارتگاه عاشقان اهلبیت (ع) از شیعه و سنی است. علمای بزرگ اهلسنت نیز در کتابهای خود از زیارت این مکان یاد کردهاند و گاه برخی از آنان، به برکت معنویت این آستان، به مکتب اهلبیت (ع) گرایش یافتهاند.
به همین مناسبت با حجت الاسلام امیرعلی حسنلو استاد حوزه و مدیر گروه تاریخ وسیره مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزههای علمیه به گفتگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
*انتقال امام حسن عسکری (ع) در کودکی از مدینه به سامرا چه تأثیری بر شکلگیری شخصیت و راهبردهای آینده ایشان در دوران امامت داشت؟
دوران طفولیت و کودکی امام حسن عسکری (ع) در فضایی سپری شد که سراسر سرشار از نور هدایت و عطر نبوت بود. ایشان در خاندان وحی چشم به جهان گشود؛ خاندانی که خاستگاه امامت، کانون هدایت، و مرجعیت عمومی امت اسلامی به شمار میرفت. از لحظههای نخستین زندگی، از هر آلودگی و ناخالصی به دور بود و در پرتو تفضلات الهی، در خانهای تربیت یافت که معدن علم، فضیلت، و معنویت بود. از همان آغاز، مسیر زندگی او به گونهای رقم خورد که رهبری آینده امت را در برههای حساس بر عهده گیرد.
امام حسن عسکری (ع) در سایه تعلیم و تربیت پدر بزرگوارشان، امام هادی، درس اخلاق، حکمت، و سیاست دینی را از همان خردسالی فراگرفت. بر اساس گزارش تاریخی، در حدود چهار سالگی، همراه با پدر از مدینه به سامرا منتقل شد؛ رخدادی که نقطه عطفی مهم در زندگی او به شمار میرفت. این انتقال در واقع نوعی تبعید و حصر اجباری بود که به دستور خلفای عباسی صورت گرفت تا خاندان اهلبیت را زیر نظر مستقیم دستگاه حکومت قرار دهند.
سامرا در آن زمان یک پادگان عظیم نظامی بود که بخشهای زیادی از آن به سکونت نیروهای مسلح خلافت اختصاص داشت. منطقهای که خاندان امام در آن سکونت یافتند، «عسکر» نام داشت؛ محلهای نظامی که با دیوار و حصار از بخشهای دیگر شهر جدا میشد و عملاً آزادی ساکنانش را محدود میکرد. همین اقامت اجباری، سبب شد که حضرت به «عسکری» شهرت یابد. در این سالهای نخست ماندن در عسکر، امام حسن عسکری (ع) از نزدیک با ساختار ظلم، فشار امنیتی، و سیاستهای کنترلگرانه عباسیان آشنا شد. این تجربه زودهنگام، ذهن و روح او را برای آیندهای آماده کرد که در آن باید با کمترین آزادی ظاهری، بیشترین تأثیر معنوی را بر امت خود بگذارد.
*تدبیر پنهانکاری امام هادی در معرفی فرزندش امام حسن عسکری (ع) چه نقشی در حفاظت از جان ایشان و آمادهسازی شیعیان برای دوره غیبت ایفا کرد؟
یکی از نکات مهم در زندگی امام حسن عسکری (ع) در سالهای آغازین، تدبیر ویژه پدر گرامیاش، امام هادی، برای صیانت از او بود. امام هادی بهخوبی میدانست که فرزندش، واسطه مهمی میان عصر حضور و دوران غیبت خواهد بود و دشمنان، از پیش، کینهای عمیق نسبت به او در دل دارند. از همین رو، برای آماده ساختن شیعه به پذیرش غیبت امام مهدی (عج) و نیز حفاظت از جان حسن عسکری (ع)، حضور فرزندش را جز برای یاران خاص و افراد کاملاً مورد اعتماد آشکار نمیساخت. حتی در گفتوگوها کمتر از مقام و عظمت او سخن میگفت تا حساسیت عباسیان برانگیخته نشود. همین پنهانکاری سبب شده که منابع تاریخی گزارشهای محدودی از دوران کودکی و نوجوانی ایشان در اختیار ما بگذارند.
امام حسن عسکری (ع) از جمله امامانی بود که عمرشان کوتاه و سرشار از سختیها بود. پیش از رسیدن به سه دهه عمر، به شهادت رسید، سالهای جوانی امام حسن عسکری (ع) زمانی سپری میشد که او از نزدیک، رفتار خلیفه و درباریان عباسی با پدرش را میدید؛ رفتاری که آمیخته به بیمهری، تحقیر و محدودیت بود. او شاهد بسیاری از وقایع تلخ علیه اهلبیت بود و میدانست که سیاست اصلی حاکمان بر مهار، تضعیف و کنترل معنوی و سیاسی آنان است. حتی خبرهایی که از بیرون به سامرا میرسید، قلب او را میآزرد. از جمله وقتی خبر تخریب قبر و بقعه امام حسین و بیحرمتی آشکار طاغوتیان به آن مکان مقدس به او رسید، اندوهی عمیق و جانکاه سراسر وجودش را فرا گرفت. این تجربهها، افزون بر جنبه عاطفی، بینش سیاسی و استراتژیک او را در مواجهه با دشمنان تقویت میکرد و زمینهساز راهبردهای آیندهاش در امامت شد.
*امام حسن عسکری (ع) چه توصیههایی به شیعیان درباره تعامل با دیگر فرق اسلامی داشتند و اهمیت آن در وحدت امت چیست؟
یکی از توصیههای محوری و مکرر امام حسن عسکری (ع) به پیروان خود، خوش رفتاری و همراهی با دیگر مسلمانان فارغ از گرایش مذهبی آنان بود. ایشان شیعیان را به صداقت در گفتار، وفاداری در امانتها، خوش خلقی در معاشرت، و همدردی با دشواریها و مشکلات دیگران دعوت میکردند. در نگاه امام، اخلاق نیکو خود بهترین ابزار تبلیغ است؛ زیرا آنچه در دلها اثر میگذارد، تجربه مستقیم مردم از رفتار یک شیعه و نه صرفاً سخنرانی و جدل کلامی است.
این توصیهها در شرایطی صادر میشد که جامعه اسلامی، به ویژه در سامرا، زیر فشار و مراقبت امنیتی عباسیان قرار داشت. دستگاه خلافت برای تخریب چهره مکتب اهل بیت، شیعیان را به خشونت و ستیزگری متهم میکرد. راهبرد امام این بود که با حسن خلقی آشکار و روابط صمیمی با پیروان دیگر مذاهب، این تصویرسازی حکومتی را در واقعیت اجتماعی باطل کند.
جالب آنکه منابع معتبر اهل سنت نیز سرشار از گزارشهایی است که جایگاه والا و شخصیت معنوی امام عسکری را ستودهاند. به جز گروههای افراطی دارای پیوندهای آشکار یا پنهان با استعمار که در قرون اخیر خشونت فرقهای را دامن زدند، اکثریت اهل سنت در گذشته و حال نسبت به امامان اهل بیت احترام و محبت داشتهاند. توصیه امام حسن عسکری (ع) به پیروانش دقیقاً در همین بستر معنا مییابد؛ حفظ رشتههای دوستی و اعتماد با بدنه امت اسلامی به گونهای که دشمنان نتوانند شکافها را تعمیق کنند.
اهمیت این رویکرد برای وحدت امت، فراتر از یک توصیه اخلاقی شخصی است. این سیاست نرم، هم سپری دفاعی در برابر جنگ روانی حکومتی به شمار میآمد و هم زمینه ساز مشارکت مسلمانان در برابر خطرات مشترک، چه خطر نظامی باشد و چه هجمه فکری و فرهنگی. در واقع، امام عسکری با این آموزه، فرهنگ همزیستی عزتمند را ترویج داد که نه انفعال در برابر انحراف بود و نه تندی در مواجهه با اختلافات، بلکه الگویی متوازن برای حفظ هویت شیعی در دل جامعه بزرگ اسلامی بود.
*در ماجرای قحطی سامرا، امام حسن عسکری (ع) علیهالسلام چگونه با آشکار کردن حقیقت دعاهای باران مسیحیان، هم ایمان مسلمانان را حفظ کرد و هم جایگاه اهلبیت را نزد مردم و حاکمیت تثبیت نمود؟
کرامت در لغت به معنای کار خارقالعادهای است که از اولیای الهی سر میزند، و نیز در معانی کرم، بخشش، جوانمردی و هدیههای نفیس به کار میرود. واژه «کرامات» جمع آن است. وجود امامان معصوم در میان مردم خود بزرگترین کرامت است، چرا که آنان معدن کرم و بخشش الهیاند. از نگاه زیارت جامعه کبیره، بودن امام در زمین سبب گشایش برکات آسمان و زمین میشود و نبود او، برکات را میبندد؛ هرچند بسیاری از مردم قدر این نعمت را نمیدانند. افزون بر کرامات عمومی امامان که شامل همه مخلوقات میشود، در طول زندگی آنان رخدادهای ویژهای نیز رخ داده که کرامتی خاص برای فرد یا جمعی بوده است. زندگانی کوتاه اما پربرکت امام حسن عسکری (ع) مملو از چنین رویدادهایی است.
ماجرای قحطی سامرا و کرامت امام حسن عسکری (ع) علیهالسلام یکی از شاخصترین حوادث دوران ششساله امامت ایشان است؛ اتفاقی که هم از نظر تاریخی و هم از بعد اعتقادی و اجتماعی، لایههای پرمعنایی دارد. روایتهای معتبر شیعی و حتی گزارشهایی در منابع اهلسنت، تصویر روشنی از این رویداد به دست میدهند: سالهای پایانی عمر امام حسن عسکری (ع) علیهالسلام، سامرا – پایتخت خلافت عباسی – گرفتار خشکسالی و قحطی شد. اوضاع به حدی وخیم گشت که بر نارضایتی عمومی افزوده شد و هم مردم و هم دستگاه خلافت چشم به هر امیدی دوختند. در چنین شرایط بحرانی، جاثلیق (روحانی ارشد مسیحیان) فرصتی یافت تا برای اثبات حقانیت خود و تثبیت جایگاه مسیحیان، مراسم دعای باران برگزار کند.
با اجازه و حمایت خلفای عباسی، جاثلیق و گروهی از پیروانش برای نماز و دعا به بیابانهای اطراف شهر رفتند. دستبهدعا که برداشتند، ابری سیاه پدیدار شد و بارانی فراگیر بارید. این صحنه، نهفقط مسیحیان که حتی شماری از مسلمانان را مبهوت کرد. برخی سادهدلانه گمان کردند شاید دعا و آئین مسیحیان کاملتر و مؤثرتر است. شایعات، ایمان عوام را لرزاند و زمزمه گرایش به مسیحیت بالا گرفت.
خبر این موج تردید به گوش معتمد عباسی رسید. او که از یکسو بیم از دست دادن اعتبار خلافت در میان مسلمانان داشت و از سوی دیگر از رشد نفوذ مسیحیان هراسناک بود، دریافت که تنها چهرهای از خاندان پیامبر میتواند این فتنه را بخواباند و اذهان را آرام کند. بدین ترتیب، معتمد دستور داد امام حسن عسکری (ع) علیهالسلام را که در شرایط محدودیت و مراقبت دائم بهسر میبرد، فوراً به کاخ بیاورند.
امام با آرامش و بدون مخالفت با اصل برگزاری دوباره مراسم، پیشنهاد داد روز بعد همان مسیحیان بار دیگر برای نماز و دعا به صحرا بروند. این بار، امام نیز همراهی کند، اما با یک شرط که امکان نظارت نزدیک بر کار راهب و همراهانش باشد. در روز موعود، کاروان مسیحیان به بیابان رسید. بار دیگر جاثلیق دست دعا بلند کرد. در همان لحظه امام پرسید دست راستش را بگیرید و ببینید چه در انگشتان پنهان کرده. وقتی مأموران عباسی دستان او را گشودند، قطعه استخوانی تیرهرنگ نمایان شد. امام با صراحت فرمود: این استخوان از بدن یکی از پیامبران الهی است که به اذن خدا هرگاه به سوی آسمان گرفته شود، باران میبارد. استخوان را کنار گذاشتند، جاثلیق دوباره دعا کرد، اما هیچ ابری در آسمان پدیدار نشد. آنگاه امام با همان استخوان به دعا پرداخت؛ ابری غلیظ پدید آمد و بارانی رحمتآفرین فرو ریخت.
با این ماجرا، شک و تردید مسلمانان فرو ریخت و نیرنگ آشکار شد. جایگاه علمی و روحانی امام حسن عسکری (ع) علیهالسلام نهتنها نزد مردم سامرا بلکه حتی نزد معتمد عباسی نیز تقویت شد. امام این شرایط بحرانی را به فرصتی برای تثبیت جایگاه اهلبیت بدل ساخت. این اقدام بخشی از همان تبلیغ خاموش و کرامت هدایتگر بود که در سیره حضرت، ابزار مؤثر رهبری در خفقان سیاسی به شمار میرفت.