صلح امام(ع) نه تسلیم، بلکه تصمیمی راهبردی با درک عمیق شرایط زمان بود
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه-عصمت علی آبادی: صلح امام مجتبی علیهالسلام، واقعهای که از یک سو تلخ و از سوی دیگر مبارک است، زیرا اگر این صلح نبود، واقعه عاشورا نیز رخ نمیداد و حتی اثری از تشیع باقی نمیماند.صلح امام حسن علیهالسلام یکی از مهمترین رخدادهای سیاسی الهیاتی در تاریخ اسلام است. مدت خلافت ایشان حدود شش ماه، از ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری تا ۲۶ ربیعالاول سال ۴۱، به طول انجامید. برای تحلیل چرایی این صلح، بررسی گزارشهای تاریخی و روایی ضروری است.
بر همین اساس برای بررسی دلایل صلح امام حسن مجتبی (ع) با سعید طاووسی مسرور عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به گفتگو پرداختیم که حاصل آن تقدیم مخاطبان میشود:
*با توجه به گزارشهای تاریخی، تاکتیکهای تبلیغاتی معاویه چه نقشی در تغییر محاسبات فرماندهان و تصمیمگیری نهایی امام حسن علیهالسلام برای صلح ایفا کرد؟
بر اساس منابع تاریخی، نخستین تصمیم امام مجتبی علیهالسلام در دوره خلافت، جنگ با معاویه بود. شواهد تاریخی از حضور فعال ایشان در جبههها در دوران امیرالمؤمنین و نقشهای مهم ایشان، مانند برخورد با فتنه ابوموسی اشعری، حکایت دارد. معاویه در دوران امیرالمؤمنین بارها به مرزهای حکومت حمله کرد که در منابع با عنوان «غارات» ثبت شده است؛ ابواسحاق ثقفی در کتاب «الغارات» این وقایع را به تفصیل گزارش کرده است.
هدف اصلی مبارزه با امویان در آغاز، حفظ اصول حق و بازگشت به احقیتهای آلالله و امنیت شیعیان بود. با توجه به شرایط تهدید آمیز و فشارهای نیروهای مخالف، امام حسن علیهالسلام به دنبال راهی برای حفظ جان مسلمانان، جلوگیری از تلفات گسترده و حفظ بقای مکتب اهلبیت بود.
سپاه امام حسن علیهالسلام در دو بخش تقسیم شد: یکی به فرماندهی عبیداللهبنعباس و جانشینی قیسبن سعد به شمال عراق و دیگری به سمت مدائن. سپاه مقابل نیز به دو بخش تقسیم شد. گفتنی است در هر دو جبهه، تبلیغات دشمن بر انسجام نیروها تأثیر گذاشت و موجب سستی و تزلزل برخی از فرماندهان شد.
پس از آغاز درگیری، معاویه با تاکتیکهای پیچیده راهکارهایی برای تضعیف سپاه امام به کار بست. او سپاه خود را به دو بخش تقسیم کرد: بخشی را خود به شمال عراق برد و بخشی را به فرماندهی دامادش عبداللهبنعامر به سوی مدائن فرستاد. امام حسن علیهالسلام نیز سپاه خود را به دو بخش تقسیم نمود: بخشی به فرماندهی عبیداللهبنعباس و جانشینی قیسبنسعد به شمال، و بخشی را خود به سوی مدائن بردند.
معاویه با شایعهپراکنی در هر دو جبهه، انسجام سپاه امام را بر هم زد؛ در سپاه شمال گفت امام صلح کرده و در جنوب گفت فرماندهان شمال صلح کردهاند.
مأموریت تقسیم سپاه در هر دو طرف به معنای ایجاد شکاف در فرماندهی، به کارگیری تبلیغات روانی و کاهش بهرهوری از نیرویی بود که در برابر خویش میدیدند. داستان صلحنامه و پیامدهای آن در سطح گفتارها و جنگها موجب شد تا سپاه امام در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی دچار تزلزل شود.
نقاط استراتژیک مانند مدائن و شمال عراق از نظر نظامی اهمیت راهبردی داشتند و دسترسی به این مناطق میتوانست بر نتیجه نبردها اثر بگذارد. طراحی جبههها با توجه به خطوط زمینی و زمانبندی حملات، از لحاظ تاکتیکی حساس بود.
*نقش و انگیزه خوارج در اینجا چه بود؟
بخشی از سپاه امام را خوارج تشکیل میدادند که با نیتهای متفاوتی وارد جنگ شده بودند. هدف آنان حذف معاویه و سپس رویارویی با امام حسن علیهالسلام بود. چنین شرایطی، همراه با تبلیغات روانی معاویه، فضای نبرد را دشوار کرد. خوارج با برداشتهای متفاوت از عدالت و امامت، میخواستند با از میان برداشتن معاویه، نفوذ خود را تثبیت کنند. برخی از آنان به دنبال بیثباتی سیاسی و با نیت پیگیری اهداف فردی یا گروهی بودند.
*حضور آنان چه تأثیری بر وحدت نیروها داشت؟
وجود گروهی چون خوارج با اهداف متفاوت، در کنار دشمن خارجی، میتواند ائتلاف نیروهای مربوط به امام را به چالش بکشد و انسجام نابسامانی ایجاد کند. وجود این مشکلات در سپاه امام، از یک سو نشان میدهد که مدیریت نیروها در زمان بحران چقدر پیچیده است و از سوی دیگر نشان میدهد که صلح را به عنوان یک گزینه برای حفظ جان مسلمانان و سرزمینها میتوان در نظر گرفت.
*یکی از مقاطع حساس، اعزام مغیرهبنشعبه بهعنوان نماینده معاویه برای مذاکره بود؛ در این رابطه صحبت کنید؟
بله. پس از این دیدار، او دروغپردازی کرد که امام صلح کرده است. این شایعه سبب اغتشاش سپاه و ترور نافرجام امام شد که به مجروحیت شدید ایشان انجامید. در خصوص عاملان ترور، دیدگاه مشهور، خوارج را مسئول میداند، اما پژوهشگر معاصر دکتر هدایتپناه احتمال داده که عوامل نفوذی معاویه چنین کردند.
عموماً خوارج و گروههای عدم تثبیت قدرت به عنوان عاملان ترور معرفی میشوند. اما پژوهشهای معاصر مانند نظر هدایتپناه نشان میدهد که ممکن است عاملان نفوذی از درون یا با حمایت خارج از جبههٔ معاویه در این ترور دست داشته باشند. این نکته باعث میشود تا ما به تفسیرهای متنوعی از رویداد نگاه کنیم و از نگاه تکبعدی خودداری کنیم.
*چگونه حذف شرطهای مالی از متن صلحنامه امام حسن علیهالسلام و تأکید بر امنیت شیعیان و علویات، ماهیت این صلح را از یک معامله مالی به یک تصمیم راهبردی و دفاعی تبدیل کرد و چرا تبلیغات اموی و عباسی تلاش داشتند این واقعیت را تحریف کنند؟
پیشنهاد صلح از جانب معاویه بود و متن اولیه او شامل امتیازات مالی، همچون واگذاری خراج داراب، بود. اما امام مجتبی علیهالسلام این متن را پاره کرده و متنی نوشتند که در منابعی چون «الفتوح» ابن اعثم و «انساب الاشراف» بلاذری آمده است. جوهره این متن، امنیت امام، شیعیان و علویان بود و هیچ شرط مالی در آن وجود نداشت. تبلیغات اموی و عباسی بعدها این موضوع را تحریف کردند.
متن اولیه معاویه، با محوریت امتیازهای مالی و توسعهٔ نفوذ سیاسی، یادآور قراردادهای صلحی است که در آن سطح، امتیازات مالی برای تحمل شرایط صلح در نظر گرفته شده بود.دشمنان اموی و عباسی در طول تاریخ با انتشار روایتهای تحریفشده، تلاش کردند تا صلح را به شکل یک معامله مالی تقلیل دهند.
*دلایل اصلی صلح چه بود؟
از دلایل اصلی صلح، حفظ جان شیعیان و یاران واقعی اهلبیت، قلت نیرو و سستی سپاه، و ضرورت حفظ جان امام بود. امام حسن علیهالسلام خود فرمودهاند: «اگر یارانی مییافتم، تا قیامت با او (معاویه) میجنگیدم.» در شرایطی که نه نیرو کافی بود، نه شهادت امام ثمرهای همانند کربلا داشت، صلح گزینۀ عقلایی و شرعی بود.
یکی از مهمترین اهداف هر رهبری دینی-اخلاقی، حفظ جان و امنیت جمع است. در این دوره، حفظ جان مؤمنان و جلوگیری از کشته شدن بیشتر مسلمانان در میدان نبرد، میتواند به عنوان هدفی مشروع و اخلاقی مطرح باشد.
با وجود فشارهای داخلی و خطراتی که امنیت شیعیان را تهدید میکرد، امتیاز صلح با حفظ امنیت و جان مؤمنان، گامی برای حفظ بقای مکتب اهلبیت بود.
امام حسن علیهالسلام در نگاه دقیق، با وجود نیروهای محدود، اقدام به صلح کرد تا بتواند از ظرفیتها و توانهای آینده به نفع امام و شیعه بهرهبرد. این امر میتواند به حمایت از قیام عاشورا در آینده منجر شود.
*در پایان اگر نکتهای هست بفرمائید
صلح امام مجتبی علیهالسلام تصمیمی راهبردی و آگاهانه بود که با درک عمیق از شرایط زمان اتخاذ شد. این صلح، همانگونه که از کلمات امام و شواهد تاریخی برمیآید، نه از سر ضعف شخصی، که برای حفظ بقای مکتب و زمینهسازی قیام عاشورا انجام شد. بررسی متون اصیل و تحلیل رویکردها نشان میدهد که روایتهای تحریفشده تاریخی نیازمند بازخوانی جدی است تا تصویر صحیحی از این مقطع حساس ارائه گردد.
صلح امام حسن علیهالسلام را نمیتوان به عنوان عمل تسلیم در نظر گرفت؛ بلکه به عنوان روشی است که در دوران بحران برای حفظ حیات جمعی و فراهمآوری زمینههای مناسب برای قیامهای بعدی، از جمله عاشورا، اتخاذ شد.
با توجه به منابع متنوع، میتوان به نتیجه رسید که برخی روایتها به دلیل تحریفهای سیاسی، با هدف بازسازیٔ وضعیتی خاص ارائه شدهاند. بیاعتمادی نسبت به روایتهای یکسویه و توجه به همسنجی منابع، کلید فهم درست از این واقعه است. این واقعه میتواند به عنوان درسهایی برای اصول راهبری، تصمیمگیری در شرایط بحران و حفظ امنیت جامعه در نظر گرفته شود. اهمیت حفظ وحدت در میان مؤمنان و توجه به هدف بزرگتر از منافع فردی، از جمله این پیامهاست.